Giant 100 Eyes – Argus Panoptes: Guardian Giant

John Campbell 12-10-2023
John Campbell

100 چشم غول - آرگوس پانوپتس، همانطور که گفته شد در اساطیر یونان غول با 100 چشم بود. غول اسطوره ای با 100 چشم نیز بسیار مشهور بود زیرا او خدمتکار هرا و نگهبان آیو، علاقه عشق زئوس بود.

در پایان، هرمس آرگوس را کشت و این پایان داستان اوست. در مقاله زیر تمام اطلاعات مربوط به این غول که منجر به مرگ او شد و ارتباط آن با خدایان و الهه های المپیا را برای شما آورده ایم.

چه کسی غول 100 چشم بود – آرگوس پانوپتس؟

غول 100 چشم - آرگوس پانوپتس غولی با ویژگی های منحصر به فرد بود، او 100 چشم داشت. تصور این منظره با 100 چشم غیرممکن است، اما آرگوس پانوپتس یک انسان نبود، بلکه یک غول با 100 چشم و بدن و راه رفتن حیوانی بود. او خدمتکار هرا بود.

منشأ آرگوس پانوپتس

آرگوس پانپوتس غول با 100 چشم در اساطیر یونان باستان بود. کلمه Panoptes به معنای همه بین است که به 100 چشم او اشاره دارد. طبق شواهد ادبی، آرگوس پسر شاهزاده آرگیو، آرستور، و شاهزاده خانم میسنی، میسین بود. Mycenae دختر ایناخوس بود که اولین پادشاه آرگوس بود و همچنین رودخانه Inachus به نام آن نامگذاری شد.

آرستور شاهزاده آرگوس و پسر فوربوس بود. او یک شاهزاده افسانه ای شهر و یک جنگجوی محبوب شهر بود. ازدواج او با Mycene جشنی بود که در آنبه تاج و تخت.

  • هرا آرگوس را پس از اینکه آرستور و میسین او را تسلیم کردند، گرفت. او او را به کوه المپ برد و آرگوس شروع به زندگی در میان خدایان و الهه های المپی کرد.
  • زئوس با آیو در ارتباط بود و هرا متوجه شد. آیو تبدیل به تلیسه شد و هرا او را به درخت زیتون مقدس زنجیر کرد. او از آرگوس خواست که در آنجا نگهبانی دهد و او چنین کرد.
  • زئوس از هرمس خواست که آیو را آزاد کند. او آرگوس را با تغییر شکل گوسفند کشت و آیو را آزاد کرد. سپس آیو را به دریای ایونی بردند، جایی که او بقیه عمر خود را در آنجا گذراند.
  • آرگوس همسرش، ایسمنه، و پسری به نام ایاسوس را پشت سر گذاشت که بعداً پادشاه آرگوس شد.
  • 13>
  • در اینجا به پایان داستان آرگوس پانوپتس می رسیم. شخصیت او یکی از عجیب ترین در اساطیر یونانی است که عمدتاً به دلیل ظاهر و منشأ منحصر به فردش است. امیدواریم هر چیزی را که دنبالش بودید پیدا کرده باشید.

    مردم آرگوس روزها و شبها شادی کردند. همه چیز عالی پیش می رفت تا اینکه آنها پسرشان آرگوس پانوپتس را به دنیا آوردند که شبیه هیچ چیزی بود که مردم تا به حال دیده بودند.

    آرگوس با 100 چشم روی سرش به دنیا آمد. این نوزاد خارق‌العاده توسط خانواده سلطنتی آرگوس به دنیا آمد که او را نمی‌خواستند زیرا کودکی با ظاهر عادی نبود. . به یاد داشته باشید که آرگوس توسط پدر و مادرش رها شد و پس از آن هرا، ملکه خدایان و الهه های یونانی او را گرفت.

    آرگوس پانوپتس: خدمتکار هرا

    آرگوس پانوپتس معروف است. برای رابطه اش با هرا و همچنین با آیو. او در نهایت توسط هرمس در یک مبارزه مرگبار بر سر یک پوره کشته شد. علاوه بر این، شخصیت های خارق العاده در اساطیر یونان مانند برخی از خدایان و الهه ها پایان خوشی ندارند.

    هرا همسر زئوس و ملکه کوه المپ بود. او در سراسر جهان شناخته شده بود. وقتی شنید که یک نوزاد با 100 چشم توسط والدینش واگذار شده است، او را برای خود می خواست. هرا آرگوس را خرید و او را به کوه المپوس برد. آرگوس در کوهی در میان خدایان رشد کرد.

    هرا همه چیز را به او داد و در عوض، آرگوس متعهد شد که زندگی خود را به عنوان خدمتکار اربابش، هرا، زندگی کند. هر کاری که از او خواسته بود انجام داد. او هرگز صداقت او را زیر سوال نبرد و نه گفتبه او. او مطیع ترین و قابل اعتمادترین خدمتکار در زندگی هرا بود.

    هرا و زئوس دو خواهر و برادر و همچنین شریک زندگی بودند. به دلیل خیانت زئوس و شهوت برآورده نشده، همیشه جنگ و جنگ بین آن دو جریان داشت. آرگوس این را می دید و همیشه می خواست در هر کاری که می توانست به هرا کمک کند زیرا برای او احساس بدی داشت. با این وجود، مهم است به خاطر داشته باشید که زئوس از طرف دیگر از کاری که انجام می‌داد و رفتارش با هرا شرمنده نبود، او فقط می‌خواست شهوت خود را سیراب کند.

    ظاهر فیزیکی آرگوس پانوپتس

    آرگوس پانوپتس غول‌پیکر بود، بنابراین تمام ویژگی‌ها و اجزای بدنش بزرگ‌تر از یک انسان معمولی بود. دست‌ها و پاهایش بسیار زیبا و صدایش بسیار بلند و ترسناک بود. مو نداشت فقط سرش کچل بود. با وجود اینکه سن زیادی نداشت، چهره‌های او بسیار فرسوده و افتاده بود. او به دلیل اینکه یک غول بود لباس زیادی نمی پوشید.

    جالب ترین چیز در مورد ظاهر ظاهری او گروه چشم های روی سرش است، به طور دقیق 100. آرگوس با 100 چشم به دنیا آمد که همه آنها کاملاً کاربردی و کار می کنند. اکنون نمی توانیم مطمئن باشیم که چگونه می تواند آنها را حفظ کند، اما در کل اساطیر یونان، هیچ غول یا موجود دیگری به این تعداد چشم نداشته است. و توسط ملکه خدایان المپیا پذیرفته شد.

    از آنجایی که بیشتر غول ها روی سرشان شاخ دارند، کاملاً مشخص نیست که آیا آرگوس پانوپتس نیز شاخ دارد یا خیر. احتمالشاخ آرگوس به دلیل داشتن 100 چشم ممکن است کمتر باشد.

    ویژگی های آرگوس پانوپتس

    آرگوس پانوپتس غول در بین مردم نسبتاً ترسیده بود اما در کوه المپ، او فقط خدمتکار بود. ملکه هرا با 100 چشم کار اصلی او انجام هر کاری و هر کاری بود که هرا از او می خواست انجام دهد. اما او در مقایسه با غول های دیگر که در خدمت هرا نبودند، زندگی معمولی و مجللی داشت. هرات با او مانند یک خدمتکار رفتار می‌کرد، اما به شدت به آرگوس پانوپتس اهمیت می‌داد، زیرا آرگوس پانوپتس او را در جلوی چشمانش بزرگ می‌دید.

    آرگوس به کمک و مراقبت می‌دانست که با رفتارهای معمولی هم نوع خود مخالف بود، اما او بسیار خوب بود. ناهمسان. او در سپاسگزاری از هرا زندگی کرد و هرگز از تشکر از او برای کارهایی که برای او انجام داد دست برنداشت. بعد از اینکه خانواده آرگوس او را رها کردند، هرا خانواده او بود و او این را می دانست. بنابراین قبل از سؤال یا بحث در مورد هر یک از تصمیمات هرا، آرگوس فقط اطاعت کرد.

    100 چشم غول پیکر - آرگوس پانوپتس: یک قهرمان

    آرگوس پانوپتس اغلب در اشعار هومری ذکر شده است که شامل ایلیاد و ادیسه. اکنون ثابت کرده ایم که آرگوس خدمتکار هرا بوده است، اما روابط و اقامت او در کوه المپ بیشتر است. او به دلیل قدرت و شجاعت شکست ناپذیرش قهرمان شناخته شده ای بود.

    همچنین ببینید: درخت خانوادگی آنتیگون چیست؟

    از آنجایی که آرگوس در میان خدایان و الهه ها زندگی می کرد، برای آنها غولی دوستدار شناخته شده بود . آنها مانند قوم او بودند واو آنها را دوست داشت و به آنها احترام می گذاشت و مطمئناً هر کاری برای آنها انجام می داد. بنابراین وقتی نیاز بود که کسی مار غول پیکر را بکشد، آرگوس برخاست. آرگوس هیولای وحشی، اکیدنا را کشت.

    اکیدنا همسر تایفون و ماری بود که آرگوس را به وحشت می انداخت. خدایان تحت تأثیر اراده محض آرگوس برای شکست دادن هیولا قرار گرفتند. او هیولا را با موفقیت کشت و آرگوس را از بلا آزاد کرد. از این رو او را نه تنها در میان فانی ها بلکه در میان فناپذیران نیز به عنوان یک قهرمان می دانستند.

    غول 100 چشم – آرگوس پانوپتس با هرا و زئوس

    هرا همسر زئوس و ملکه بود. المپیکی ها زئوس کافر شناخته شده ای بود. او به طور اتفاقی و مکرر فانی ها و جاودانه ها را برای لذت خود باردار می کرد زیرا هیچکس نمی توانست شهوت او را برآورده کند. بارهای بی شماری وجود داشت که هرا زئوس را با زنان و مردان دیگر گرفتار می کرد اما هر بار او را رها می کرد و طرف مقابل را تنبیه کرد. علاوه بر این، در آن زمان، زئوس تقریباً با هر نوع موجودی در جهان آمیخته شده بود.

    با این وجود، مهم است که به یاد داشته باشیم آخرین تلاش او ایجاد نظم جدیدی با گرفتن وارث از زنان فانی بود. یکی از این زنان، آیو، شاهزاده ای از آرگوس بود. زئوس جذب او شد تا جایی که بازگشتی نداشت. او تمام جهان را با پتویی از ابرهای ضخیم پوشانده بود تا هرا نتواند ببیند او چه کار می کند یا کجاست.

    هرا ابرها را پاک کرد.و توانست زئوس را با یک زن ببیند. او در برابر آنها ظاهر شد و زئوس به محض دیدن او، آیو را به یک تلیسه تبدیل کرد. علاوه بر این، او به هرا سوگند یاد کرد که این فقط یک تلیسه است و نه Io همانطور که او ادعا می کرد، اما هرا بهتر می دانست. او ریاست تلیسه را برعهده داشت و از زئوس خواست تا آنجا را ترک کند.

    نگهبان آیو

    هرا می دانست که او مورد علاقه زئوس است، به همین دلیل بود که نمی توانست او را به سرپرستی بسپارد. فقط هر کسی او آرگوس پانوپتس را به عنوان نگهبان آیو منصوب کرد. بدون سوال از هرا یا هیچ توجهی به امنیت خود، آرگوس به عنوان نگهبان آیو ایستاد. هرا آیو را به شاخه ای از درخت زیتون مقدس در Argive Heraion زنجیر کرده بود.

    دلیل دیگری که هرا آرگوس پانوپتس را به عنوان نگهبان آیو منصوب کرد به خاطر چشمان او بود. از آنجایی که زئوس پادشاه خدایان المپیا بود، دستان بسیاری از خدایان و الهه‌های دیگر داشت.

    با این وجود، هرا کسی را می‌خواست که حتی در هنگام خواب نیز بیدار بماند، کسی با دید وسیع. او می تواند در یک زمان به همه جهات نگاه کند . با این حال، مهم است که توجه داشته باشید که مطمئناً هیچ انتخابی بهتر از آرگوس پانوپتس برای چنین شغلی وجود نداشت.

    آرگوس پانوپتس تصمیم گرفت که هرا را ناامید نخواهد کرد و اگر این آخرین کاری بود که انجام می داد محافظت می کند. در زندگی او درست کنار تلیسه بی حرکت می ایستاد و تکان نمی خورد. او چشمانش را کاملا باز نگه می داشت تا به دنبال دشمنی که ممکن است نزدیک شود بگرددآنها با گذشت زمان، تلیسه دوباره به آیو تبدیل شد و ادعای هرا ثابت شد.

    ایو و زئوس

    پس از دستگیری آیو، زئوس بسیار ناامید شد. او خود را به خاطر اتفاقی که برای او افتاده بود سرزنش کرد و به همین دلیل، شب ها نمی توانست راحت بخوابد. در همه این ها، یک بار هم از خیانتی که انجام می داد شرم نکرد که نقطه عطفی بود. علاوه بر این، هرا آنقدر منفجر شد که بدبختی او دیگر برای او معنی نداشت.

    زئوس قصد داشت آیو را از درخت زیتون آزاد کند. او می دانست که آرگوس از آیو محافظت می کند و چاره ای نداشت جز اینکه او را بکشد. برای این امر زئوس از متحد مورد اعتماد خود، هرمس که فرستاده خدایان نیز بود، خواست. هرمس خود را به شکل یک گوسفند درآورد و آرگوس را با طلسم های جادویی خود به خواب برد.

    هرمس به محض اینکه آرگوس به خواب رفت، سر او را با سنگ از تن جدا کرد. آرگوس در همان جا درگذشت. این آخرین خدمتی بود که او به هرا ارائه کرد. هرمس سر آرگوس پانوپتس را نزد زئوس که شادمان کرد، برد.

    همچنین ببینید: Tu ne quaesieris (قصیده، کتاب 1، شعر 11) - هوراس - روم باستان - ادبیات کلاسیک

    چه کسی آرگوس را کشت؟

    مرگ آرگوس در اساطیر یونان نیز بسیار حیاتی است زیرا این خونریزی اولین خونی بود که در جهان ریخته شد. زمان نسل خدایان جدید، خدایان المپیا. آرگوس در یک طلسم جادویی مرد. اگر هرمس با روش های منصفانه جلوی او می آمد، هیچ شانسی برای برنده شدن نداشت. از این رو، همه چیز متفاوت بود و عواقب آن نیز می‌شدمتفاوت است.

    هرا پس از اینکه متوجه شد چه اتفاقی برای خدمتکارش آرگوس افتاده است، از درد و عصبانیت فریاد زد. او بیش از یک خدمتکار او بود و زئوس این را می دانست. او می‌توانست آرگوس را نجات دهد اما می‌خواست هرا را دردی وارد کند همانطور که وقتی آیو را برد و او را به زنجیر کشید. هرا و زئوس یک بازی سرزنش خائنانه با یکدیگر انجام دادند و در این بازی روح های بی گناه زیادی جان خود را از دست دادند.

    با مرگ آرگوس، آیو اکنون آزاد شده بود. او به دریای ایونی منتقل شد، دریایی که زئوس آن را به نام معشوقش نامگذاری کرد. آیو روزهای باقیمانده خود را در آنجا گذراند و فرزند زئوس را به دنیا آورد. هم کودک و هم مادر، آیو در آنجا زندگی می کردند و زئوس هر زمان که می خواست از آنها دیدن می کرد. آرگوس پانوپتس عاشق نایاد ایسمنه شد. ایسمنه اهل آرگوس بود و دوشیزه ای زیبا بود. آرگوس و ایسمنه با هم ایسوس را به دنیا آوردند که بعداً پادشاه آرگوس شد.

    ایاسوس های مختلفی در اساطیر یونانی وجود دارد. اختلاف اندکی بر سر این است که آیا این ایسوس پسر آرگوس و ایسمنه است یا یاسوس دیگری که فرزند برحق آنهاست. با این وجود، آرگوس پانوپتس، غول با 100 چشم بر سر، یک معشوقه و یک پسر داشت.

    مرگ نابهنگام آرگوس در واقع ایسمنه را ناامید کرد. به جز ایاسوس، هیچ پسر یا دختر دیگری از آرگوس در دست نیست. مقدارینظریه‌های خواهر و برادر آرگوس وجود دارد، اما آنها غول‌ها نبودند، بلکه موجوداتی عادی به شکل انسان بودند.

    سؤالات متداول

    اهمیت آرگوس در اساطیر یونانی چیست؟

    آرگوس یکی از مهم ترین شهرهای اساطیر یونان به دلیل ظرفیت و همچنین خط داستانی که همیشه یک شخصیت مهم از آرگوس داشت. علاوه بر این، آرگوس به خاطر اسب هایش که توسط فانی ها و جاودانه ها در اساطیر استفاده می شد، شناخته شده است.

    ملکه تایتان ها که بود؟

    رئا، همسر کرونوس و مادر زئوس، هرا، هستیا، هادس، دمتر و پوزیدون ملکه تایتان ها بود. او همچنین الهه باروری، نسل و مادری بود. بنابراین او اولین ملکه خدایان و الهه ها قبل از هرا بود.

    نتیجه گیری

    آرگوس پانوپتس یک غولی که به دستور هرا، ملکه خدایان و الهه های المپیا کار می کرد. هرا همیشه با زئوس بر سر خیانت خود درگیر بود و این مبارزه جان بسیاری از ارواح بی گناه را مانند آرگوس پانوپتس گرفت. اساطیر یونان هرگز با موجوداتی که خلق کرده مهربان نبوده است. در ادامه برخی از نکات که داستان آرگوس پانوپتس، غول با 100 چشم بر سر را به پایان می‌رساند:

    • آرگوس در آرستور و میسن متولد شد. ، خانواده سلطنتی آرگوس. والدینش مجبور شدند او را رها کنند زیرا او با 100 چشم به دنیا آمد و به عنوان پادشاه آرگوس، آرستور نمی توانست وارثی ناقص داشته باشد.

    John Campbell

    جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها