فهرست مطالب
نقش گلوکوس در ایلیاد ارائه تضاد با افراط و تفریط برخی از رفتارهای شخصیت های دیگر، به ویژه آشیل و پاتروکلوس بود. . قهرمانان هم سطح تر مانند گاوکوس و دوست مهمانش دیومدس پس زمینه ای را برای قهرمانان بزرگتر فراهم می کنند ، نیمه خدایان و جاودانه هایی که برای پیشبرد داستان به طرز وحشیانه ای عمل می کنند.
گلوکوس. و دیومدس نگاهی اجمالی به عملکرد قواعد اجتماعی و ساختارهای روز ارائه می دهد. هومر با ارائه این پس زمینه، اقدامات قهرمانان برجسته را بدون نیاز به اشاره به افراط و تفریط آنها مقایسه و مقایسه می کند.
Glaucus چه کسی بود؟
نام گلوکوس به معنای براق، درخشان، یا آبی او به عنوان پسر هیپولوخوس و نوه بلروفون ، ارتباط خوبی داشت و شهرت خانوادگی داشت که میتوانست زندگی کند و از آن حمایت کند.
کاپیتان ارتش لیکیا، تحت فرمان او بود. پسر عموی سرپدون لیکیایی ها در جنگ به کمک تروجان ها آمده بودند و گلوکوس قهرمانانه با یونانی ها جنگید. در نبرد، گلوکوس از جسد سارپدون دفاع کرد تا زمانی که بتوان آن را پس گرفت و برای دفع مناسب بازگرداند . او همچنین در نبردهای مهم دیگر کمک کرد و با تلاش خود در نبرد مورد لطف و افتخار خدایان قرار گرفت.
جایگاه او به عنوان نوه یک قهرمان سرشناس، گلوکوس را در موقعیتی قرار داد که نیاز دارد تا به اعتبار کسانی که رفته بودند زندگی کند.قبل از او بلروفونتس، پدربزرگش، به عنوان یک قهرمان بزرگ و قاتل هیولاها شناخته می شد. هنگامی که او وظیفه شکست دادن یک واهی را داشت، اسب بالدار پگاسوس را با استفاده از افسون افسون آتنا اسیر کرد. در یک لحظه قضاوت ضعیف، با تلاش برای سوار شدن بر اسب و سوار شدن بر آن به المپوس، نارضایتی خدایان را به دست آورد.
علیرغم حماقت لحظهای بلروفونتس، او با سوار بر پگاسوس وارد جنگهای معروف دیگری شد. بلوروفونتس پس از آزرده شدن داماد پادشاه، توسط شاه برای انجام یک سری کارهای غیرممکن فرستاده شد . او با آمازون ها و یک دزد دریایی کاریان جنگید. پس از پیروزی های خود، او به کاخ پادشاه Iobates بازگشت. نگهبانان کاخ بیرون آمدند و بلروفونتس از پوزیدون خواست که دشت های زیر را سیل کرده بود تا به او کمک کند.
در پاسخ، زنان کاخ بیرون آمدند تا خود را به او تقدیم کنند تا به او رحم کنند. بلرفونتس در پاسخ عقب نشینی کرد و از استفاده از این پیشنهاد خودداری کرد. پادشاه که دید بلرفونتس مردی با شخصیت است ، او را ثروتمند و مشهور کرد و او را به ازدواج دختر کوچکترش درآورد و نیمی از پادشاهی خود را به او داد.
داستان گلوکوس اساطیر یونانی
commons.wikimedia.orgگلوکوس از نسل مردی است که پگاسوس را رام کرده بود و بنابراین شهرت خود را حفظ کند. او وارد جنگ تروا شد که قصد داشت نامی برای خود دست و پا کند کهیک دارایی ارزشمند برای تروجان ها بود. زمانی که تروجان ها برای شکستن دیواری که یونانی ها ساخته بودند، گلوکوس همراه اسپارپدون و آستروپایوس بود.
تلاش های آنها به هکتور اجازه داد تا دیوار را بشکند. گلوکوس در این نبرد مجروح شد و مدتی عقب نشینی کرد. وقتی او سقوط سارپدون را دید، به خدای آپولو دعا کرد و برای بازیابی جسد کمک خواست .
آپولو زخم گلوکوس را التیام بخشید و به او اجازه داد تا تروجان ها را برای دفاع از جسد رهبری کند. خدایان آن را گرفتند زمانی که گلوکوس خودش سقوط کرد، در نبرد بر سر جسد آشیل، جسد خود او توسط آئنیاس نجات یافت و توسط خود آپولون به لیکیا بازگردانده شد تا به شیوه مردمش آرام بگیرد.
Glaucus and Diomedes.
در حالی که آشیل از نبرد در کتاب 6 ایلیاد خارج است، دیومدس در کنار آگاممنون می جنگد. یونانی ها در حال به دست آوردن قدرت هستند، هکتور به دنبال مشاوره است و به شهر باز می گردد تا قربانی کند. او این کار را انجام می دهد و از خدایان درخواست می کند که جنگجوی دیومدس در نبرد متوقف شود.
در حالی که هکتور در حال قربانی کردن و دعا کردن است، گلوکوس و دیومدس اتفاقاً در سرزمین No Man's، منطقه ای که توسط هیچ یک از ارتش ها اداره می شود، ملاقات می کنند. ، جایی که جنگ معمولاً به طور موقت متوقف می شود. دیومدس در جلسه آنها از گلاوکوس درباره میراث او می پرسد، زیرا تمایلی به وارد شدن به نبرد با یک جاودانه، یک خدا یا هر یک از آنها با منشأ الهی ندارد. گلوکوس با افتخار میراث فانی خود را اعلام می کند و می گوید که به عنواننوه بلروفونتس، او از جنگیدن با کسی هراسی ندارد.
دیومدس این نام را می شناسد زیرا پدربزرگ خودش، اونئوس، دوست نزدیک بلروفون بود. او اعلام می کند که این دو به دلیل سیستم پیچیده مهمان نوازی یونانی باید دوستی را ادامه دهند. مهمان بودن در خانه پادشاه ایوباتس، بلروفونتس را نجات داد . او نزد پادشاه فرستاده شده بود تا توسط داماد پادشاه که همسرش بلروفونتس را به تجاوز جنسی متهم کرده بود، به قتل برسد. . او به جای اینکه با کشتن یک مهمان خشم خدایان را به خطر بیندازد، بلروفونتس را به یک سری تلاشها فرستاد که به عنوان یک قهرمان شکوه او را به دست آورد.
commons.wikimedia.orgهمان قوانین حاکم بر رابطه مهمان/میزبان توسط دیومدس برای اعلام آتش بس بین این دو مرد فراخوانده شد. آنها به عنوان نمایش دوستی، زره را رد و بدل کردند. دیومدس زره برنزی خود را به گلاوکوس داد، و گلوکوس که عقل او را زئوس گیج کرده بود، در ازای آن زره طلایی خود را تقدیم کرد که تقریباً ده برابر ارزش داشت. این مبادله نمادی از قوانین مدنیت بود که بر رفتارهای مردان حاکم بود، حتی اگر شکستن قوانین خدایان با هدف، گاهی با شکوه و عظمت پاداش داشت.
آخیل با سوء استفاده از بدن هکتور قوانین مدنیت را زیر پا گذاشت و به خاطر تکانشگری و پاداش او پاداش گرفت.غرور با عمری کوتاه، هر چند که با توانمندی خود در یک رزمنده به افتخار دست یافت. پاتروکلوس با پوشیدن زره آشیل، شجاعانه جنگید، اما غرور و افتخار او که باعث شد او به عنوان دوست آشیل از حقوق خود تجاوز کند، منجر به مرگ او نیز شد. در مقابل، گلوکوس و دیومدس از جنگ جان سالم به در بردند تا شکوه و جلال بیشتری به دست آورند و هر دو در هنگام مرگشان افتخار و دفن مناسب دریافت کردند. هر دو از قوانین مدنی پیروی کردند و پاداش خود را به دست آوردند.
بخش گلوکوس در نبرد
با مشارکت گلوکوس، تروی چندین نبرد را در جنگ پیروز شد. که در غیر این صورت ممکن است ضعیف رفته باشد . گلوکوس در شکستن دیوار یونانی توسط هکتور کمک کرد. در آن نبرد، او زخمی شد. توسر به او شلیک کرد، اما وقتی پسر عموی و رهبرش را زخمی دید، برای دفاع از جسد سارپدون دوباره به جنگ پیوست.
همچنین ببینید: ایلیاد در مقابل اودیسه: داستان دو حماسهبعدها، وقتی آشیل کشته شد، نبردهای بیشتری بر سر تصاحب جسد او آغاز شد. آشیل یک شاهزاده تروا به نام هکتور را کشته بود و هزاران مبارز تروا را سلاخی کرده بود. جنگ برای بدن او شدید بود و یونانیان مصمم بودند بدن خود را پس بگیرند . گلوکوس در نبرد شرکت کرد که مصمم بود برای تروی افتخار کسب کند. او در نبرد توسط آژاکس، پسر پادشاه تلامون کشته شد.
جسد او نباید رها شود یا مورد سوء استفاده قرار گیرد زیرا برخی از قهرمانان داستان رنج کشیده بودند. یکی دیگر از قهرمانان تروا به نام Aeneas از بدن او محافظت کرد. آپولوآمد و جسد گلوکوس را پس گرفت . سپس جسد را به لیکیا بردند تا آرام بگیرند. گلوکوس جایگاه خود را در خانواده قهرمان خود به دست آورده بود، و او را به خانه آوردند تا آرام بگیرند.
همچنین ببینید: همسر کرئون: اوریدیک تبس« و نه ترواهای بدبخت، پسر قهرمان هیپولخوس پادشاه جنگجو را ترک نکردند، اما روبه روی دروازه داردانیان، بر آتشی که ناخدای جنگی معروف بود، نشست. اما خود آپولون او را به سرعت از آتش فروزان بیرون آورد و به بادها سپرد تا به سرزمین لیکیا ببرد. و سریع و دور او را برهنه کردند، «در زیر دریچه تلاندروس مرتفع، به گلد دوست داشتنی. و برای بنای یادبودی بالای قبرش، یک صخره گرانیتی بالا آمد. پوره ها از آنجا آب مقدس نهر را برای همیشه جاری کردند که قبایل انسان هنوز آن را گلوکوس زودگذر می نامند. این را خدایان برای افتخار پادشاه لیکیا انجام دادند. ”