Epistulae VI.16 & VI.20 - پلینی جوان - روم باستان - ادبیات کلاسیک

John Campbell 12-10-2023
John Campbell
"تنه" که از آن "شاخه ها" پخش می شود، عمدتاً سفید، اما با تکه های تیره خاک و خاکستر)، ظاهراً از کوهی دوردست در سراسر خلیج که بعداً ثابت شد کوه وزوویوس است.

عمویش مجذوب شده بود. و مصمم شد آن را از نزدیکتر ببیند، و قایق را آماده کرد، پسر جوان پلینی ماند تا تمرین نوشتن را که عمویش برایش گذاشته بود تکمیل کند. با این حال، درست زمانی که او در حال رفتن بود، نامه ای از همسر تاسیوس، رکتینا، که در پای وزوویوس زندگی می کرد و از خطر احتمالی وحشت داشت، رسید. پلین بزرگ سپس برنامه‌های خود را تغییر داد و به جای تحقیق علمی، یک اکسپدیشن نجات (هر دو از رکتینا و در صورت امکان سایر افراد ساکن در ساحل پرجمعیت نزدیک وزوویوس) به راه انداخت. بنابراین، او با عجله به سمت مکانی رفت که بسیاری دیگر از آن در حال فرار بودند، و شجاعانه مسیر خود را مستقیماً در معرض خطر نگه داشت، در حالی که یادداشت هایی در مورد این پدیده دیکته می کرد. و سپس قطعات کوچک پوکه و در نهایت سنگ سیاه شده، سوخته و در اثر آتش خرد شده است. او لحظه ای مکث کرد و به این فکر کرد که آیا باید به عقب برگردد، همانطور که سکاندارش او را اصرار کرد، اما با فریاد "بخت و اقبال به شجاعت می بخشد، به سمت پومپونیانوس بروید"، ادامه داد.

در Stabiae، در طرف دیگر خلیج با انحنای ملایم، با پومپونیانوس ملاقات کرد، کسی که کشتی‌هایش را بارگیری کرده بود، اما در آنجا توسط باد گیر افتاده بود.دایی پلینی را به سمت خود برد. پلینی بزرگ حمام کرد و شام خورد و حتی تظاهر به خواب کرد و سعی کرد با نشان دادن بی توجهی ظاهراً بی خیال خود، ترس دیگری را کاهش دهد. در تاریکی شب زنده تر. مخلوطی از خاکستر و سنگ های آتشفشان به تدریج بیشتر و بیشتر در خارج از خانه جمع شد و مردان در مورد اینکه آیا در زیر پوشش باقی بمانند (علیرغم اینکه ساختمان ها توسط یک سری لرزش های شدید تکان خورده بودند و به نظر می رسید که از پایه های خود جدا شده اند یا خیر صحبت می کردند). و سر خوردن به اطراف) یا به خطر انداختن خاکستر و زباله های پرنده در هوای آزاد.

آنها سرانجام دومی را انتخاب کردند و با بالش هایی که بالای سرشان بسته شده بود به عنوان محافظت در برابر دوش به سمت ساحل رفتند. از سنگ با این حال، دریا مانند گذشته مواج و ناهموار باقی ماند و به زودی بوی تند گوگرد به مشام رسید و به دنبال آن خود شعله های آتش. پلینی بزرگ که هرگز از نظر جسمی قوی نبود، متوجه شد که تنفسش توسط هوای مملو از غبار مسدود شده است و در نهایت بدنش به سادگی خاموش شد. هنگامی که نور روز بالاخره دوباره روشن شد، دو روز پس از مرگ او، جسد او دست نخورده و سالم، با لباسی که پوشیده بود، پیدا شد، که بیشتر خوابیده بود تا مرده.

همچنین ببینید: کاتارسیس در آنتیگون: چگونه احساسات ادبیات را شکل دادند

نامه VI.20 توصیف می کند پلینی فعالیت های خود جوانگر در Misenum در طول فوران، در پاسخ به یک درخواست برایاطلاعات بیشتر توسط تاسیتوس او می گوید که چگونه قبل از اینکه عمویش برای وزوویوس اعزام شود (یک اتفاق رایج در کامپانیا و معمولاً دلیلی برای وحشت وجود ندارد) چندین روز لرزش وجود داشت، اما آن شب لرزش بسیار شدیدتر شد. پسر جوان هفده ساله سعی کرد پلین به مادر نگرانش اطمینان دهد و علیرغم سرزنش های یکی از دوستان عمویش به خاطر عدم نگرانی ظاهری اش، به مطالعه جلدی از لیوی بازگشت.

روز بعد، او و مادرش (به همراه بسیاری دیگر از شهر) تصمیم می گیرند از ساختمان ها دور شوند، نگران ریزش های احتمالی. گاری‌هایشان به‌رغم اینکه روی زمینی هموار بودند، این‌طرف و آن طرف می‌غلتید، و به نظر می‌رسید که دریا به عقب مکیده می‌شود، تقریباً انگار با لرزش زمین به عقب رانده می‌شود. ابرهای تیره عظیمی پیچ خوردند و در هم پیچیدند، در نهایت تا زمین امتداد یافتند و دریا را کاملاً پوشانیدند، گاهی اوقات باز می شوند تا شعله های عظیمی مانند رعد و برق، اما بزرگتر نمایان شوند.

با هم، پلینی و با وجود اصرار مادرش مبنی بر اینکه او باید به تنهایی ادامه دهد، تا آنجا که می توانستند بین خودشان و مرکز آتش فاصله می گذاشت تا خودش سرعت بهتری داشته باشد. ابر انبوهی از گرد و غبار تعقیبشان کرد و سرانجام آنها را فرا گرفت و در تاریکی مطلقی که به ارمغان آورده بود نشستند، در حالی که اطرافیان آنها را صدا می کردند.عزیزان خود را از دست دادند و برخی از پایان جهان ابراز تاسف کردند. خود آتش در واقع در فاصله ای دور متوقف شد، اما موج جدیدی از تاریکی و خاکستر آمد، به نظر می رسید که آنها را زیر وزن خود درهم می کوبید. سرانجام یک خورشید ضعیف درخشید، هرچند با درخشش مهیبی، مانند پس از کسوف. آنها به Misenum بازگشتند، جایی که مانند برف در خاکستر مدفون بود، زمین هنوز می لرزد. تعدادی از مردم دیوانه شده بودند و پیش بینی های وحشتناکی را فریاد می زدند. آنها تا زمانی که خبر عموی پلینی را نشنیده بودند از ترک شهر خودداری کردند، اگرچه هر ساعت خطرات جدیدی انتظار می رفت.

پلینی حساب خود را با عذرخواهی به پایان می رساند. تاسیتوس که داستان او واقعاً ماده تاریخ نیست، اما به هر حال آن را به او پیشنهاد می کند تا هر طور که صلاح می داند استفاده کند.

تحلیل

بازگشت به بالای صفحه

حروف پلینی جوانتر یک منحصر به فرد است شاهدی بر تاریخ اداری و زندگی روزمره روم در قرن اول میلاد، و برخی از مفسران حتی معتقدند که پلینی آغازگر یک ژانر کاملاً جدید از ادبیات بود: نامه ای که برای انتشار نوشته شد. آنها پیام های شخصی هستند که به دوستان و همکاران او (از جمله شخصیت های ادبی مانند مارسیال شاعر، سوتونیوس زندگی نامه نویس، تاسیتوس مورخ و عموی معروفش پلینی بزرگتر، نویسنده کتابدایره المعارف "Historia Naturalis").

حروف الگوهایی از اندیشه برازنده و بیان دقیق هستند که هر کدام به موضوعی می پردازند و عموماً با یک نکته ی معقول خاتمه می یابند. اگرچه آنها از عینیت چشم پوشی می کنند، اما به عنوان یک رکورد تاریخی از زمان و به عنوان تصویری از علایق متنوع یک جنتلمن رومی پرورش یافته کم ارزش نیستند.

ششم. کتاب نامه ها شاید بیشتر به خاطر شرح مفصل پلینی از فوران کوه وزوویوس در اوت 79 میلادی، که طی آن عمویش، پلینی بزرگ، درگذشت، شناخته شده است. در واقع، توجه پلین به جزئیات در نامه‌های مربوط به وزوویوس آنقدر مشتاق است که آتش‌فشان‌شناسان مدرن آن نوع فوران را به‌عنوان پلینی توصیف می‌کنند.

دو نامه مربوط به فوران (شماره 16) و 20) به تاسیتوس مورخ، دوست صمیمی، که از پلینی گزارش مفصلی از مرگ عمویش برای گنجاندن در اثر تاریخی خود درخواست کرده بود، نوشته شد. گزارش او با اولین هشدار در مورد فوران شروع می شود، به عنوان ابری با اندازه و ظاهر غیر معمول، در حالی که عمویش در نزدیکی Misenum مستقر بود و فرماندهی فعال ناوگان را بر عهده داشت. پلینی سپس تلاش ناموفق عمویش را برای مطالعه بیشتر فوران (که با فریاد معروف "بخت به دلیرها می آید") و همچنین نجات جان پناهندگان با استفاده از ناوگان تحت فرمانش ادامه می دهد. 3>

حرف دومدر پاسخ به درخواست تاسیتوس برای اطلاعات بیشتر، و از منظر کمی دورتر از خود پلینی جوان ارائه شده است، زیرا او و مادرش از اثرات فوران فرار کردند.

منابع

بازگشت به بالای صفحه

همچنین ببینید: پنج رودخانه عالم اموات و کاربرد آنها در اساطیر یونان
  • ترجمه انگلیسی حروف 16 و 20 (همسان): //www.smatch-international.org/PlinyLetters.html
  • نسخه لاتین (کتابخانه لاتین): //www. thelatinlibrary.com/pliny.ep6.html

(حروف، لاتین/رومی، حدود 107 پس از میلاد، 63 + 60 سطر)

مقدمه

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها