چرا ادیپ خود را کور کرد؟

John Campbell 12-10-2023
John Campbell
commons.wikimedia.org

داستان ادیپ در اساطیر یونان به خوبی شناخته شده است. اودیپ که از پادشاه لایوس و ملکه یوکاستای تبس به دنیا آمد مقدر بود که تمام عمرش لعنت شود. پس از تولد، پیشگویی پیرامون او پیش‌بینی می‌کرد که او پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد. این پیشگویی منجر به رها شدن او شد و بعداً توسط پادشاه و ملکه بی فرزند قرنتس نجات یافت و به فرزندی پذیرفت شد . غافل از اینکه نبوت را برآورده کرده است تا اینکه طاعون شهر را فرا می گیرد. عزم او برای یافتن درمانی و دلایل آن به این حقیقت تکان دهنده منجر شد که او در واقع پدر خود را کشته و با مادر خود ازدواج کرده است. این حقیقت منجر به مرگ همسر و مادرش شد و ادیپ را با استفاده از دو سنجاق طلایی از لباس سلطنتی جوکاستا کور کرد . از نظر استعاری، این عمل تنبیهی است که ادیپ به خاطر شرمندگی از کاری که انجام داده است، به خود تحمیل کرده است. خودشون به دنبال مشاوره از اوراکل در دلفی ، آنها از پاسخی که به آنها داده شد ناراحت شدند.

همچنین ببینید: چرا ادیپ از کورنت خارج می شود؟

معبد پیشگویی کرد که اگر آنها فرزندی به دنیا بیاورند، پسری از خون و گوشتشان. بزرگ می شود و بعداً پدر خودش را می کشد و با مادر خودش ازدواج می کند. این برای پادشاه لایوس و ملکه جوکاستا شوکه کننده بود. با شنیدن این، پادشاهلایوس سعی می کند از جوکاستا دور بماند تا با او نخوابد، اما سرانجام، یوکاستا فرزندی باردار شد .

ژوکاستا پسری به دنیا آورد و لایوس تصمیم گرفت کودک را رها کند. کوه ها را رها کنید تا بمیرد. او به خادمان خود دستور داد که مچ پای کودک را سوراخ کنند تا نتواند بخزد و حتی بعداً در زندگی کودک آسیبی به او وارد شود.

همچنین ببینید: هکوبا - اوریپید

سپس لایوس کودک را داد. به چوپانی که دستور داده شد کودک را به کوه بیاورد و بگذارد تا بمیرد. چوپان به قدری در احساسات خود غرق شده بود که نمی توانست این کار را انجام دهد ، اما از سرپیچی از دستور پادشاه نیز می ترسید. اتفاقاً چوپان دیگری به نام کورینتی با گله های خود از همان کوه گذشت و چوپان تبس کودک را به او سپرد.

ادیپ شاهزاده قرنتی

چوپان کودک را آورد. به دربار پادشاه پولیبوس و ملکه مروپه از کورنت. پادشاه و ملکه هر دو بدون فرزند بودند، بنابراین آنها تصمیم گرفتند که او را به فرزندخواندگی بپذیرند و به محض ارائه فرزند، او را به عنوان فرزند خود بزرگ کنند . و با آن نام او را اودیپوس گذاشتند که به معنی "قوزک متورم" است.

هنگامی که ادیپ بزرگ شد، به او گفته شد که هم پادشاه پولیبوس و هم ملکه مروپ پدر و مادر تولد او نیستند. و بنابراین، برای اطلاع از حقیقت در مورد پدر و مادرش، او در دلفی به دنبال پاسخ از Oracle بود .

به جای ارائه به او باپاسخی که او به دنبالش بود، به او گفتند که پدرش را می کشم و با مادرش ازدواج می کنم. با شنیدن این، او وحشت کرد و نمی خواست این پیشگویی محقق شود ، بنابراین تصمیم گرفت از قرنتس فرار کند. لایوس، پدر تولد او. بحثی در مورد اینکه چه کسی باید اول بگذرد مطرح شد که منجر به کشتن ادیپ ارابه سوار و پدرش، شاه لایوس شد. با این حال، یکی از خدمتکاران لایوس موفق شد از خشم ادیپ بگریزد.

ملاقات با ابوالهول

بزودی پس از آن، ادیپ با ابوالهول که نگهبان دروازه بود ملاقات کرد. به شهر تبس . ابوالهول معما را به ادیپ تقدیم کرد. اگر او می توانست معمای او را حل کند، اجازه می داد ادیپ بگذرد، اما در غیر این صورت، او را می خوردند. بعدازظهر، و سه شب؟»

ادیپ با دقت فکر کرد و پاسخ داد «انسان،» و پاسخ درست بود که ابوالهول را ناراحت کرد. ابوالهول شکست خورده سپس خود را از روی سنگی که روی آن نشسته بود پرتاب کرد و مرد .

به دنبال پیروزی او در شکست ابوالهول و آزاد کردن شهر از آن، ادیپوس جایزه دریافت کرد. دست ملکه و همچنین تاج و تخت تبس .

ضربات طاعون

چند سال گذشت و طاعون شهر تبس را گرفت . ادیپ کرئون را فرستادبرادر شوهر، به دلفی برای مشورت با اوراکل. کرئون به شهر بازگشت و به ادیپ گفت که طاعون قصاص الهی برای کشتن پادشاه سابق بود که هرگز محاکمه نشد.

ادیپ سوگند یاد کرد که به ته موضوع بپردازد. او نمی دانست که قاتل در واقع خودش است. ​​او در این مورد با بیننده کور، تیرسیاس مشورت کرد، اما تیرسیاس اشاره کرد که در واقع اودیپ مسئول قتل بوده است. 4>

ادیپ از باور نکردن این که او مسئول است خودداری کرد. در عوض، او تیرسیاس را متهم کرد که با کرئون توطئه می کند تا او را از سلطنت خلع کند .

حقیقت آشکار می شود

commons.wikimedia.org

یوکاستا تلاش کرد ادیپ را تسلیت دهد. و او را از اتفاقاتی که در جریان این روند برای شوهر مرحومش افتاده بود مطلع کرد. در کمال تاسف ادیپ، شبیه چیزی بود که سالها پیش با آن مواجه شده بود که منجر به مشاجره با ارابه سوار ناشناس شد. . پس از شنیدن و آموختن در مورد حقیقت ناراحت کننده، جوکاستا تصمیم گرفت با حلق آویز کردن خود در اتاقش جان خود را بگیرد . ادیپ جسد بی جان یوکاستا را پیدا کرد و دو سنجاق طلایی از لباس سلطنتی او برداشت و هر دو چشم او را بیرون آورد .

کرئون ادیپ را که دخترش آنتیگونه همراهش بود تبعید کرد. اندکی بعد، هر دوی آنها در یکشهری در خارج از آتن، به نام کولونوس. طبق یک پیشگویی، این همان شهری است که قرار بود ادیپ در آن بمیرد، و در آنجا او را در قبری اختصاص داده شده به ارینی ها دفن کردند .

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها