چرا آشیل هکتور را کشت - سرنوشت یا خشم؟

John Campbell 03-10-2023
John Campbell

این عشق بود یا غرور که باعث شد آخیل هکتور را بکشد؟ جنگ تروا داستان عشق و غرور، غرور و لجاجت و امتناع از تسلیم شدن بود. پیروزی به دست آمد، اما در پایان روز، چه هزینه ای داشت ؟

commons.wikimedia.org

هکتور، شاهزاده تروی ، پسر اول شاه پریام و ملکه هکوبا ، نوادگان مستقیم بنیانگذاران تروی بود. نام هکتور مشتق شده از یک کلمه یونانی است که به معنای "داشتن" یا "نگه داشتن" است. می توان گفت که او با کل ارتش تروا همراه بود. به عنوان شاهزاده‌ای که برای تروا می‌جنگید، او با کشتن 31000 سرباز یونانی اعتبار داشت . هکتور در میان مردم تروی محبوب بود. پسر شیرخوار او، اسکاماندریوس، توسط مردم تروا به آستیاناکس ملقب شد، نامی که به معنای "شاه بلندپایه" است، که اشاره ای به جایگاه او در سلسله سلطنتی است. سقوط تروا ، از دیوارها پرتاب شد تا سلسله سلطنتی قطع شود و هیچ قهرمان تروا برای انتقام مرگ هکتور قیام نکند.

همچنین ببینید: اودیسه در ایلیاد: داستان اولیس و جنگ تروا

یک نبرد سرنوشت ساز

علاوه بر موارد واضح، دلایل خاصی وجود داشت که چرا هکتور توسط آشیل کشته شد. نه تنها شاهزاده ارتش تروا را علیه یونانیان رهبری کرد. اما آشیل انتقام از دست دادن دوست و معتمد عزیزش پاتروکلوس را نیز می گرفت. گزارش های مختلفی از ماهیت رابطه بین وجود داردآشیل و پاتروکلوس بیشتر ادعا می کنند که پاتروکلوس دوست و مشاور او بوده است . برخی ادعا می کنند که این دو عاشق بودند. به هر حال آشیل آشکارا از پاتروکلوس حمایت می‌کرد و این مرگ او بود که آشیل را به میدان بازگرداند تا انتقام بگیرد.

آشیل پس از مشاجره با آگاممنون به چادر خود عقب نشینی کرده بود و از جنگیدن خودداری کرده بود. فرمانده ارتش یونان. آگاممنون و آشیل در یکی از حملات اسیر شده بودند . در میان اسیران، زنانی بودند که به عنوان برده و صیغه نگهداری می شدند. آگاممنون دختر یک کشیش به نام کریسیس را اسیر کرده بود، در حالی که آشیل بریسیس، دختر پادشاه لیمسوس را گرفت. پدر کرایسیس برای بازگشت او مذاکره کرد. آگاممنون که از گرفتن جایزه اش عصبانی بود، از آشیل خواست که بریسیس را به عنوان تسلیت به او تسلیم کند. آخیل با چاره ای اندک رفت، موافقت کرد، اما با خوی به چادر خود عقب نشینی کرد و از جنگیدن خودداری کرد .

پاتروکلوس نزد آشیل آمد و التماس کرد که از زره متمایز خود استفاده کند . زره هدیه مادر الهه او بود که توسط آهنگر به خدایان جعل شده بود. در میان یونانی ها و تروجان ها به خوبی شناخته شده بود و پاتروکلوس با پوشیدن آن می توانست آن را طوری جلوه دهد که گویی آشیل به میدان بازگشته است. او امیدوار بود که تروجان ها را عقب براند و برای ارتش یونانی محاصره شده کمی اتاق تنفس پیدا کند.

متأسفانه برای پاتروکلوس، نیرنگ او کمی بیش از حد خوب عمل کرد. او در شکار شکوه فراتر از عقب راندن تروجان ها از کشتی های گرین رفت و به سمت خود شهر ادامه داد. آپولو برای جلوگیری از پیشروی رو به جلو، مداخله می کند و قضاوت او را مخدوش می کند. در حالی که پاتروکلوس گیج است، توسط یوفوربوس با نیزه مورد اصابت قرار می گیرد . هکتور کار را با راندن نیزه در شکمش تمام می کند و پاتروکلوس را می کشد.

هکتور در مقابل آشیل

هکتور زره آشیل را از پاتروکلوس سقوط کرده جدا می کند. در ابتدا، او آن را به افرادش می‌دهد تا به شهر برگردند، اما وقتی توسط گلوکوس که او را به دلیل اجتناب از چالش آژاکس کبیر ترسو خطاب می‌کند، به چالش کشیده می‌شود، عصبانی می‌شود و زره را بر تن می‌کند. 4>. زئوس استفاده از زره قهرمان را گستاخی می داند و هکتور لطف خدایان را از دست می دهد. با شنیدن خبر مرگ پاتروکلوس، آخیل قول انتقام می گیرد و برای مبارزه به میدان باز می گردد .

همچنین ببینید: نپتون در مقابل پوزیدون: کاوش شباهت ها و تفاوت ها

پس از مرگ پاتروکلوس، بدن او توسط منلائوس و آژاکس در زمین محافظت می شود. آخیل جسد را پس می گیرد اما اجازه نمی دهد دفن شود ، ترجیح می دهد سوگواری کند و آتش خشم خود را برافروخت. پس از چند روز، روح پاتروکلوس در خواب به سراغش می آید و التماس می کند که به هادس رها شود. آشیل سرانجام تسلیم می شود و اجازه تشییع جنازه مناسب را می دهد. جسد در آتش سوزی سنتی سوزانده می شود و خشم آشیل آغاز می شود.

آشیل چگونه هکتور را کشت؟

commons.wikimedia.org

آشیل با عصبانیت دست به کشتار می‌زند کهتمام آنچه تاکنون در جنگ رخ داده را تحت الشعاع قرار می دهد. او آنقدر سرباز تروا را می کشد که خدای رودخانه محلی اعتراض می کند که آب ها با اجساد مسدود شده است. آشیل می جنگد و خدا را شکست می دهد و به داد و بیداد خود ادامه می دهد. هکتور که متوجه شد کشتن پاتروکلوس توسط خودش بود که خشم آشیل را بر شهر فرو برد، بیرون از دروازه ها می ماند تا با او بجنگد. در ابتدا او فرار می کند و آشیل قبل از اینکه متوقف شود او را سه بار در شهر تعقیب می کند و رو به او برمی گردد.

هکتور از آشیل می خواهد که برنده باید جسد بازنده را به ارتش مربوطه خود برگرداند. با این حال، آشیل امتناع می‌کند و بیان می‌کند که قصد دارد جسد هکتور را به «سگ‌ها و کرکس‌ها» بخوراند، همانطور که هکتور قصد داشت با پاتروکلوس انجام دهد. آشیل اولین نیزه را پرتاب می کند، اما هکتور موفق می شود طفره برود. هکتور پرتاب را برمی‌گرداند، اما نیزه‌اش از سپر آشیل بدون آسیب زدن پرتاب می‌شود. آتنا، الهه جنگ، مداخله کرده و نیزه آشیل را به او بازگرداند . هکتور برای گرفتن نیزه دیگر به برادرش رو می کند اما خود را تنها می بیند.

او با درک اینکه محکوم به فناست، تصمیم می گیرد که در حال مبارزه باشد. شمشیر می کشد و حمله می کند. او هرگز ضربه ای نمی خورد. اگرچه هکتور زره مسحور خود آشیل را می پوشید، آشیل موفق می شود نیزه ای را از فضای بین شانه و استخوان یقه عبور دهد ، تنها جایی که زره از آن محافظت نمی کند. هکتور با پیشگویی خود آشیل می میردمرگی که با غرور و لجاجت او به وجود خواهد آمد.

از ارابه‌ها تا آتش

برای آخیل، کشتن هکتور کافی نبود. علیرغم قوانین اخلاقی پیرامون احترام و دفن مردگان، او جسد هکتور را گرفت و به پشت ارابه خود کشید و با مرگ قهرمان شاهزاده آنها لشکر تروا را طعنه زد. او برای روزها به آزار و اذیت جسد ادامه داد و اجازه نداد هکتور شأن یک دفن مسالمت آمیز را داشته باشد. آشیل تا زمانی که خود شاه پریام با لباس مبدل به اردوگاه یونانی می آید تا از او برای بازگشت پسرش درخواست کند.

در نهایت، او اجازه می دهد جسد هکتور به تروی بازگردانده شود. یک مهلت کوتاه در جنگ وجود دارد در حالی که هر یک از طرفین عزاداری می کنند و کشته های خود را دفع می کنند. خشم آشیل برانگیخته شده است و مرگ هکتور فقط تا حدی خشم و اندوه او را از دست دادن پاتروکلوس فرو می نشاند. حتی هلن، شاهزاده خانم یونانی که ربوده شدنش باعث جنگ شد، عزادار هکتور است ، زیرا در طول اسارت با او مهربان بود.

آخیل این زمان را به سوگ پاتروکلوس اختصاص می دهد، "مردی که بیش از همه رفقای دیگر دوستش داشتم، مانند زندگی خودم دوستش داشتم. "

هومر مرگ آشیل را به تصویر نمی کشد. ، ترجیح می دهد با رهاسازی جسد هکتور داستان را با بازگشت آشیل به حس و انسانیت به پایان برساند. افسانه های بعدی توسط داستان های دیگر به ما می گویند که این پاشنه مشهور او بود که سقوط آشیل بود . مادرش تتیس یک دریا بودپوره، جاودانه. او با آرزوی جاودانگی پسرش، نوزاد را در رودخانه استیکس فرو برد و پاشنه او را نگه داشت. آشیل به جز پوستی که دست مادرش را پوشانده بود از آبهای بدنام محافظت می کرد.

اگرچه بعید بود آشیل این ضعف کوچک را تبلیغ کند، اما خدایان آن را می دانستند. رایج‌ترین داستانی که گفته می‌شود این است که آشیل زمانی که شاهزاده تروا، پاریس، او را تیرباران کرد، درگذشت . تیری که توسط خود زئوس هدایت می‌شد، به جایی که آسیب‌پذیر بود به او اصابت کرد و منجر به مرگ او شد. آشیل که مردی مغرور، سخت و انتقام‌جو بود، به دست کسی که به دنبال پیروزی بر او بود، می‌میرد. در پایان، این عطش خود آشیل برای جنگ و انتقام است که باعث مرگ او می شود . ممکن بود پایان صلح آمیز جنگ مورد مذاکره قرار می گرفت، اما رفتار او با جسد هکتور پس از مرگ پاتروکلوس کاملاً تضمین کرد که او برای همیشه دشمن تروا محسوب می شود.

جنگ تروا بر سر عشق زنی به نام هلن آغاز شد و با مرگ پاتروکلوس که منجر به حمله وحشیانه آشیل و کشتن هکتور شد به پایان رسید. کل جنگ بر اساس میل، انتقام، مالکیت، لجاجت، غرور و اشتیاق بنا شده بود . خشم و رفتار تکانشی آشیل، جست‌وجوی پاتروکلوس برای شکوه، و غرور هکتور، همگی در نابودی قهرمانان تروی به اوج می‌رسند و به پایان‌های غم انگیزی برای همه آنها منجر می‌شوند.

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها