مرگ پاتروکلوس در ایلیاد

John Campbell 05-06-2024
John Campbell

Patroclus – Death by Hubris

همچنین ببینید: دیانیرا: اسطوره یونانی زنی که هراکلس را به قتل رساند

مرگ پاتروکلوس یکی از تلخ ترین و قدرتمندترین صحنه های ایلیاد بود. بیهودگی فانیانی که در تلاش برای مقابله با خدایان و بهای رفتار بی پروا هستند را آشکار می کند. بی پروایی و غرور مضامین تکراری در سراسر حماسه هستند . مردان فانی اغلب این ناکامی‌ها را در حالی نشان می‌دهند که خدایان، سرنوشت، و چیزی که هومر اغلب از آن به عنوان « ویرانی» یاد می‌کند، بر علیه آنها توطئه می‌کنند. با روشهای نامتعادلش او سر گرم و پرشور، اغلب سنگدل و تکانشی است. پاتروکلوس اگرچه عاقل تر است، اما خیلی بهتر نیست. او ابتدا خواستار دسترسی به زره آشیل و سپس گرفتن جان پسر خدا شد. حتی هکتور، قاتل پاتروکلوس، در نهایت به دست غرور و غرور خود خواهد افتاد. اگرچه زئوس حکم شکست تروجان ها را صادر کرده است ، پاتروکلوس در نبرد سقوط می کند و آشیل را دوباره به نبردی می کشاند که سرنوشت او را نابود می کند. در نهایت، هکتور نیز با جان خود تاوان خواهد داد.

در دوران کودکی، گزارش شده است که پاتروکلوس کودک دیگری را در خشم به خاطر یک بازی کشته است. برای اینکه عواقب جنایت خود را منحرف کند و به او فرصتی بدهد که دوباره از جایی دیگر شروع کند، پدرش، منوتیوس، او را نزد پدر آشیل، پلئوس فرستاد. در خانوار جدید، پاتروکلوس، مزرعه آشیل نامیده شد . آشیل به عنوان یک مربی و محافظ عمل می کرداز پسرها بزرگتر و عاقل تر این دو با هم بزرگ شدند و آشیل از پاتروکلوس مراقبت می کرد. با وجود اینکه پاتروکلوس یک پله بالاتر از یک خدمتکار در نظر گرفته می شد، اما آشیل او را راهنمایی می کرد.

پاتروکلوس مورد اعتمادترین و وفادارترین افراد آشیل بود. رابطه دقیق بین این دو مرد محل اختلاف است. برخی از نویسندگان بعدی آنها را به عنوان عاشق تصویر می کنند، در حالی که برخی از محققان مدرن آنها را به عنوان دوستان بسیار نزدیک و وفادار معرفی می کنند. رابطه بین این دو هر چه بود، آشکار است که آنها به یکدیگر وابسته بودند و به یکدیگر اعتماد داشتند. آخیل نسبت به پاتروکلوس بسیار دلسوزتر و دلسوزتر از سایر مردانش بود . تنها به خاطر پاتروکلوس، او ممکن بود انتخاب های بهتری داشته باشد.

پاتروکلوس، به نوبه خود، به شدت وفادار بود و می خواست موفقیت آشیل را ببیند. هنگامی که آشیل از آگاممنون احساس بی حرمتی کرد، عهد کرد تا زمانی که کشتی های خود تهدید نشود، به جنگ نپیوندد. امتناع او باعث شد که یونانیان به تنهایی بجنگند. آگاممنون اصرار داشت که یک کنیز به نام بریسیس را از آشیل دور کند تا جایگزین کنیز خود شود. آخیل پس از حمله به لیرنسوس بریسیس را به بردگی گرفته بود و والدین و برادرانش را سلاخی کرد. او گرفتن جایزه جنگی از او را توهین شخصی تلقی کرد و از کمک به رهبر یونانی آگاممنون در نبرد خودداری کرد.

ترواها به شدت فشار می آوردند و با آمدن پاتروکلوس به کشتی ها آمدند.به گریه آشیل آشیل به خاطر گریه او را مسخره می کند و او را با کودکی مقایسه می کند که « به دامن مادرش چسبیده است. » پاتروکلوس به او اطلاع می دهد که برای سربازان یونانی و از دست دادن آنها غمگین است. او اجازه می‌گیرد تا زره آشیل را قرض بگیرد و به امید خریدن فضایی برای سربازان، علیه تروجان‌ها برود. آخیل با اکراه موافقت می کند ، نمی دانست که این نبرد مرگ پاتروکلوس خواهد بود.

چرا هکتور پاتروکلوس را در ایلیاد کشت؟

قاطعیت و شجاعت پاتروکلوس به دست آمده است. او در میان تروجان ها دشمن است. او با به دست آوردن زره آشیل، با عجله وارد نبرد می شود و تروجان ها را به عقب می راند. خدایان در حال بازی با هر یک از طرفین در برابر دیگری هستند . زئوس تصمیم گرفته است که تروا سقوط خواهد کرد، اما نه قبل از اینکه یونانی ها ضررهای سنگینی را متحمل شوند.

پسر فانی خود، سارپدون، در میان سربازان تروا است زیرا پاتروکلوس آنها را از کشتی ها دور می کند. در جنون شکوه و شهوت خون، پاتروکلوس شروع به سلاخی هر تروجانی می کند که به جبران رفقای کشته شده خود می بیند. سارپدون زیر تیغ او می افتد و زئوس را خشمگین می کند .

خدا دست او را می نوازد و هکتور، رهبر نیروهای تروا را با بزدلی موقت القا می کند تا به سمت شهر عقب نشینی کند. پاتروکلوس که تشویق شده است به دنبال آن است. او فقط از دستور آشیل سرپیچی می کند تا تروجان ها را از کشتی ها دور کند .

پاتروکلوس موفق می شود راننده ارابه هکتور را بکشد. در هرج و مرج بعدی،خدای آپولو پاتروکلوس را زخمی می‌کند و هکتور به سرعت او را تمام می‌کند و نیزه‌ای را در شکمش می‌راند. پاتروکلوس با سخنان مرگبار خود، عذاب قریب الوقوع خود هکتور را پیش بینی می کند .

واکنش آشیل به مرگ پاتروکلوس

commons.wikimedia.com

هنگامی که آشیل از مرگ پاتروکلوس مطلع شد، بر زمین می کوبید و فریادی ناخوشایند به راه انداخت که مادرش تتیس را از دریا آورد تا او را دلداری دهد. تتیس آخیل را در حال زاری از مرگ پاتروکلوس ، خشمگین و غمگین می یابد. او از او می خواهد که برای گرفتن انتقام از هکتور یک روز صبر کند. تأخیر به او زمان می‌دهد تا آهنگر الهی زره ​​خود را بسازد تا جایگزین آن زره دزدیده و پوشیده هکتور شود. آشیل موافقت می کند اگرچه او به میدان نبرد می رود و به اندازه کافی خود را نشان می دهد که تروجان هایی را که هنوز بر سر بدن پاتروکلوس می جنگند و فرار می کنند وحشت زده کند.

The Battle Turns

در حقیقت، جنگ به دلیل مرگ پاتروکلوس پیروز شد . درام و تاریخ ایلیاد به لحظه مرگ او و انتقامی که به همراه داشت منجر شد. آشیل، خشمگین و غمگین از دست دادن خود، به نبرد باز می گردد. در حالی که هدف او از بین بردن تروجان ها است، او اکنون درگیر یک انتقام گیری شخصی است. او مصمم است هکتور را بکشد.

غرور خود هکتور سقوط او را ثابت می کند. مشاور خود او، پلیداماس، به او می گوید که عاقلانه است که در مقابل یک حمله دیگر آخایی ها به داخل دیوارهای شهر عقب نشینی کند . پلیداماسدر سراسر ایلیاد، هکتور را نصیحت کرده است. او در همان ابتدا اشاره کرد که غرور و بی پروایی پاریس باعث آغاز جنگ شد و توصیه کرد که هلن به یونانیان بازگردانده شود. در حالی که بسیاری از سربازان بی سر و صدا موافق هستند، توصیه پولیداماس نادیده گرفته می شود. وقتی هکتور عقب نشینی را به دیوارهای شهر توصیه می کند، یک بار دیگر رد می کند. او مصمم است که به مبارزه ادامه دهد و برای خود و تروی افتخار کسب کند . او عاقلانه تر بود که نصیحت پولیداماس را بپذیرد.

آخیل در سوگ مرگ پاتروکلوس برای نبرد آماده می شود. تتیس زره تازه ساخته شده را برای او می آورد . زره و سپر در شعر با طولانی‌تر توصیف شده است و زشتی جنگ را با زیبایی هنر و دنیای بزرگ‌تری که در آن رخ می‌دهد، در تضاد قرار می‌دهد. همانطور که او آماده می شود، آگاممنون نزد او می آید و اختلاف آنها را حل می کند. برده اسیر شده، بریسیس، به آشیل بازگردانده می شود و نزاع آنها کنار گذاشته می شود. تتیس به آشیل اطمینان می دهد که مراقب جسد پاتروکلوس خواهد بود و آن را تا زمان بازگشت او محفوظ نگه می دارد.

همچنین ببینید: ترجمه کاتولوس 10

چه کسی مسئول مرگ پاتروکلوس در ایلیاد است؟

اگرچه هکتور نیزه را به خانه برد، می توان ادعا کرد که زئوس، آشیل یا حتی خود پاتروکلوس در نهایت مسئول مرگ او بودند. زئوس تصمیم گرفت که پاتروکلوس پس از کشتن پسر خود در میدان جنگ به دست هکتور بیفتد. خدا حوادثی را کهپاتروکلوس را در محدوده نیزه هکتور آورد.

البته، هکتور برای انتقام از سربازان تروا که پاتروکلوس قتل عام کرد و راننده ارابه خود، ضربه مهلکی را وارد کرد.

واقعا تقصیر هر کدام از اینهاست که پاتروکلوس مرد؟

این موضوع جای بحث دارد. پاتروکلوس هنگام حرکت به دنبال تروجان های فراری از دستورات آشیل سرپیچی کرد. اگر او حمله را متوقف می کرد، همانطور که به آشیل قول داده بود، پس از نجات کشتی ها، ممکن بود زنده بماند. اگر او بر تروجان‌های عقب‌نشینی نمی‌افتاد و آن‌ها را ناخواسته نمی‌کشت، ممکن بود با خشم زئوس مواجه نمی‌شد. غرور و میل او به شکوه سقوط او را ثابت کرد .

در نهایت، اگر آشیل از ابتدا به نبرد می پیوست، ممکن بود پاتروکلوس نمی مرد. نزاع او با آگاممنون بر سر برده اسیر شده بریسیس، او را به عصبانیت و امتناع از شرکت در جنگ سوق داد. به جای بیرون رفتن برای رهبری سربازان، او به پاتروکلوس اجازه داد تا به جای او برود، زره خود را بپوشد و بهای نهایی را بپردازد.

همانند اکثر حماسه های یونانی، ایلیاد نیز نشان دهنده حماقت شکار جلال و خشونت طلبی بر خرد و تدبیر . اگر دست اندرکاران به سخنان خونسردتر گوش می دادند و اجازه می دادند خرد و صلح حاکم شود، می شد از بسیاری از کشتار و بدبختی جلوگیری کرد، اما اینطور نبود. پس از مرگ پاتروکلوس، آشیل به داخل خانه می رودمیدان جنگ، آماده انتقام گرفتن از هکتور. او تروجان‌ها و هکتور را با انتقام تعقیب می‌کند.

زئوس با علم به اینکه خشم آشیل تروجان‌ها را سرنگون می‌کند، حکم خود را علیه مداخله الهی در نبرد لغو می‌کند و به خدایان اجازه می‌دهد در صورت تمایل دخالت کنند . به‌عنوان یک بدن، آن‌ها تصمیم می‌گیرند به جای آن مکان‌هایی را در کوه‌هایی که در میدان نبرد قرار گرفته‌اند بگیرند تا ببینند که فانی‌ها چگونه به‌طور مستقل عمل می‌کنند.

وقت آن است که آشیل با سرنوشت خود روبرو شود. او همیشه می دانست که در تروا فقط مرگ در انتظارش است . از آغاز ایلیاد، او گزینه زندگی طولانی، اگر مبهم، در فتیا را داشت. نبرد در تروا فقط منجر به مرگ او می شود. با مرگ پاتروکلوس ، تصمیم او گرفته می شود. در طول حماسه، آشیل به عنوان یک شخصیت یا به عنوان یک مرد پیشرفت چندانی نمی کند. خلق و خوی پرشور و تکانشگری او همچنان که با عجله وارد نبرد نهایی می شود، بی تفاوت باقی می ماند. او شروع به کشتار تروجان‌ها می‌کند، حتی با دخالت خدایان نیز ناامید شده است.

حتی یک خدا نیز نمی‌تواند او را از هدف نهایی‌اش دور کند. او به حمله به ارتش تروا ادامه می دهد و تعداد زیادی را سلاخی می کند که یک خدای رودخانه را خشمگین می کند که به او حمله می کند و نزدیک بود او را بکشد . هرا مداخله می‌کند و دشت‌ها را آتش می‌زند و رودخانه را می‌جوشاند تا اینکه خدا از خود گذشت کند. آشیل برمی گردد و همچنان هدف نهایی خود را دنبال می کند.

در بازگشت به شهر، آشیل همه سربازان را به عقب می راند تا اینکه هکتور در شهر باقی بماند.میدان جنگ هکتور شرمنده از شکستی که اعتماد بیش از حد او به ارمغان آورده است، حاضر به عقب نشینی به داخل شهر با دیگران نیست. او با دیدن آمدن آشیل، و با دانستن اینکه خود را از دست داده است، می دود، قبل از اینکه به جنگ برود، چهار بار دور شهر می چرخد ، با کمک دوست و متحدش، دیفوبوس، باور می کند.

متاسفانه هکتور. ، خدایان دوباره حقه بازی می کنند. Deiphobus دروغین در واقع آتنا در لباس است . وقتی نیزه ای پرتاب کرد و دلتنگ آشیل شد، از دیفوبوس نیزه اش را خواست تا متوجه شود دوستش رفته است. او فریب خورده است.

آشیل تمام نقاط ضعف زره دزدیده شده را می داند و از آن دانش برای ضربه زدن به گلوی هکتور استفاده می کند.

هکتور با سخنان در حال مرگ خود التماس می کند. که جسد او باید به مردمش بازگردانده شود، اما آشیل قبول نمی کند. او تروجان بدبخت را به پشت ارابه خود می چسباند و جسد را پیروزمندانه از میان خاک می کشاند. پاتروکلوس انتقام گرفته شده است و آشیل بالاخره اجازه می دهد جسدش را سوزانده شود تا دوستش در آرامش باشد.

تدفین نهایی

آشیل همچنان به سوء استفاده از بدن هکتور ادامه می دهد و آن را پشت سر خود می کشاند. ارابه در اطراف مقبره پاتروکلوس، برای دوازده روز دیگر. در نهایت، زئوس و آپولو مداخله می کنند و تتیس را می فرستند تا آشیل را متقاعد کند که باج جسد را بپذیرد . آشیل با اکراه متقاعد می شود و به تروجان ها اجازه می دهد جسد هکتور را پس بگیرند و برگردانند.برای تشییع و تدفین مناسب در حالی که تروجان ها برای قهرمان کشته شده خود سوگواری می کنند، دوازده روز از جنگ مهلت می گیرد. اکنون پاتروکلوس و هکتور هر دو به خاک سپرده شده اند.

اگرچه ایلیاد قبل از سقوط نهایی تروا و مرگ آشیل به پایان می رسد ، پایان ضد اوج آن مناسب است. سقوط و مرگ سرنوشت ساز هستند و خواهند شد، اما تغییر آشیل پس از مرگ پاتروکلوس کمتر قابل پیش بینی بود. با شروع حماسه به عنوان مردی مغرور، تکانشی و خودمحور، آشیل سرانجام وقتی پریام برای مذاکره برای بازگشت جسد هکتور نزد او می‌آید، همدردی می‌کند.

پریام از پلئوس، پدر خود آشیل نام می‌برد. آخیل متوجه می شود که پدرش پلئوس را محکوم به سرنوشتی مشابه پریام کرده است . پدرش زمانی که از تروا برنگردد سوگوار از دست دادن او خواهد بود، همانطور که پریام در سوگ هکتور است.

این همدردی و تشخیص اندوه دیگری او را متقاعد می کند که جسد قاتل دوستش را آزاد کند. در پایان، آشیل از کسی که توسط خشم خودخواهانه رانده می شود، به کسی که افتخار شخصی خود را کشف کرده است تغییر می کند.

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها