حماسه گیلگمش – خلاصه شعر حماسی – سایر تمدن های باستانی – ادبیات کلاسیک

John Campbell 12-10-2023
John Campbell

(منظومه حماسی، ناشناس، سومری/بین النهرینی/اکدی، حدود قرن بیستم – دهم پیش از میلاد، حدود 1950 بیت)

مقدمهانلیل و سوئن حتی به خود زحمت پاسخ دادن را هم نمی دهند، ایا و شاماش تصمیم می گیرند کمک کنند. شماش سوراخی در زمین می شکافد و انکیدو از آن بیرون می پرد (چه به عنوان یک روح یا در واقعیت مشخص نیست). گیلگمش از انکیدو در مورد آنچه که در عالم اموات دیده است سؤال می کند. 7>بازگشت به بالای صفحه

اولین نسخه سومری "حماسه گیلگمش" تاریخ از دوران سلسله سوم اور ( 2150 - 2000 ق. م )، و به خط خط میخی سومری ، یکی از اولین اشکال شناخته شده بیان نوشتاری نوشته شده است. . این مربوط به فولکلور، افسانه‌ها و افسانه‌های باستانی است و اعتقاد بر این است که داستان‌ها و اسطوره‌های کوچک‌تر بسیاری وجود داشته که در طول زمان با هم به یک اثر کامل تبدیل شدند. قدیمی‌ترین نسخه‌های اکدی (اکدی یک زبان بین‌النهرینی متأخر و نامرتبط است که از سیستم نوشتاری خط میخی نیز استفاده می‌کرد) مربوط به اوایل هزاره دوم است.

به اصطلاح نسخه اکدی "استاندارد" ، متشکل از دوازده لوح (آسیب دیده) که توسط کاتب بابلی Sin-liqe-unninni در زمانی بین 1300 و 1000 قبل از میلاد نوشته شده است ، در سال 1849 در کتابخانه آشوربانیپال، پادشاه آشور قرن هفتم پیش از میلاد، در نینوا، پایتخت امپراتوری آشور باستان (در عراق امروزی) کشف شد. به زبان استاندارد بابلی نوشته شده است، الفلهجه اکدی که فقط برای مقاصد ادبی استفاده می شد. عنوان اصلی، بر اساس کلمات آغازین، «کسی که اعماق را دید» («شا نقبا ایمورو») یا در نسخه های سومری قبلی، «سبقت گرفتن از همه پادشاهان دیگر» («شوتور الی شری») بود.

قطعاتی از دیگر ترکیبات داستان گیلگمش در جاهای دیگر بین النهرین و تا سوریه و ترکیه یافت شده است. پنج شعر کوتاه تر به زبان سومری ( «گیلگمش و هوواوا» ، «گیلگمش و گاو نر بهشت» ، «گیلگمش و آگه کیش " ، "گیلگمش، انکیدو و جهان زیر زمین" و "مرگ گیلگمش" )، بیش از 1000 سال قدیمی‌تر از الواح نینوا ، نیز کشف شده است. نسخه استاندارد اکدی اساس اکثر ترجمه های مدرن است و از نسخه های قدیمی سومری برای تکمیل آن و پرکردن شکاف ها یا کاستی ها استفاده می شود.

لوح دوازدهم که اغلب ضمیمه می شود. به عنوان نوعی دنباله بر یازده اصلی، احتمالاً در تاریخ بعدی اضافه شد و به نظر می رسد ارتباط کمی با حماسه تبلت یازده به خوبی ساخته شده و تمام شده داشته باشد. این در واقع یک کپی تقریباً از یک داستان قبلی است که در آن گیلگمش انکیدو را می‌فرستد تا برخی از اشیاء خود را از دنیای زیرین بازگرداند، اما انکیدو می‌میرد و در قالب یک روح باز می‌گردد تا ماهیت دنیای زیرین را به گیلگمش مرتبط کند. توصیف بدبینانه انکیدواز جهان اموات در این لوح قدیمی ترین توصیف شناخته شده است.

گیلگمش ممکن است در واقع یک فرمانروای واقعی در اواخر دوره سلسله اولیه دوم (حدود قرن 27 قبل از میلاد) باشد. ، معاصر آگا، پادشاه کیش. کشف آثاری که قدمت آن به حدود 2600 سال قبل از میلاد می رسد، مرتبط با انمبارگیسی کیش (که در افسانه ها به عنوان پدر یکی از مخالفان گیلگمش از وی یاد می شود) وجود تاریخی گیلگمش را اعتبار بخشیده است. در فهرست‌های شاهان سومری، گیلگمش به‌عنوان پنجمین پادشاه حاکم پس از طوفان یاد شده است.

به گفته برخی از محققان، آیات موازی بسیاری و همچنین مضامین یا قسمت‌هایی وجود دارد که نشان دهنده تأثیر قابل توجه «حماسه گیلگمش» بر شعر حماسی یونانی بعدی «اودیسه» ، منسوب به هومر . به نظر می رسد برخی از جنبه های «گیلگمش» افسانه طوفان با داستان کشتی نوح در «انجیل» و قرآن ارتباط نزدیکی دارد. همچنین داستان‌های مشابه در اساطیر یونانی، هندو و دیگر افسانه‌ها، تا ساخت قایق برای گنجاندن تمام زندگی، در نهایت استراحت آن بر بالای کوه و فرستادن کبوتر برای یافتن زمین خشک. همچنین تصور می شود که اسطوره اسکندر مقدونی در فرهنگ های اسلامی و سوری متاثر از داستان گیلگمش است. «حماسه گیلگمش» اساساً یک سکولار است.روایتی ، و هیچ پیشنهادی وجود ندارد که هرگز به عنوان بخشی از یک مراسم مذهبی تلاوت شده باشد. این به اپیزودهایی تقسیم می‌شود که به‌راحتی به هم مرتبط هستند و مهم‌ترین رویدادهای زندگی قهرمان را پوشش می‌دهند، اگرچه هیچ گزارشی از تولد معجزه‌آسا یا افسانه‌های دوران کودکی گیلگمش وجود ندارد.

نسخه استاندارد اکدی شعر در آیه ریتمیک شل ، با چهار ضرب در یک سطر نوشته شده است، در حالی که نسخه سومری قدیمی تر دارای خط کوتاه تر با دو ضرب است. از "لقب های سهام" (کلمات توصیفی متداول تکراری که برای شخصیت های اصلی استفاده می شود) به همان شیوه ای که Homer استفاده می کند، استفاده می کند، اگرچه شاید کمتر از Homer استفاده می شود. همچنین، مانند بسیاری از سنت‌های شعر شفاهی، تکرار کلمه به کلمه بخش‌های روایت و گفتگو (اغلب نسبتاً طولانی) و فرمول‌های طولانی و مفصل احوالپرسی وجود دارد. تعدادی از ابزارهای معمول تزیین شعر، از جمله جناس، ابهام و کنایه عمدی، و استفاده مؤثر گاه و بیگاه از تشبیه به کار می رود.

علیرغم قدمت اثر، از طریق کنش به ما نشان داده می شود. نگرانی بسیار انسانی در مورد مرگ و میر، جستجوی دانش و برای فرار از زندگی مشترک انسان. بیشتر تراژدی در شعر ناشی از تضاد بین خواسته های بخش الهی گیلگمش (از مادر الهه اش) و سرنوشت انسان فانی است.(فانی او توسط پدر انسانی اش به او اعطا شد).

انکیدو انسان وحشی توسط خدایان هم به عنوان دوست و همدم برای گیلگمش و همچنین به عنوان یک فویل برای او خلق شد. به عنوان کانونی برای نشاط و انرژی بیش از حد او. جالب اینجاست که پیشرفت انکیدو از حیوان وحشی به انسان شهری متمدن نوعی "سقوط" کتاب مقدس را به صورت معکوس، و تمثیلی از مراحلی که انسان طی آن به تمدن می رسد (از وحشیگری تا دامداری تا زندگی شهری) را نشان می دهد. که بابلیان اولیه ممکن است تکامل گرایان اجتماعی بوده باشند. بازگشت به بالای صفحه

  • ترجمه انگلیسی (دایره المعارف لوککس): //looklex.com/e.o/texts/religion/gilgamesh01. htm
سومین انسان ، خدایان با قدرت، شجاعت و زیبایی، و قوی ترین و بزرگترین پادشاهی که تا به حال وجود داشته است. شهر بزرگ اوروک نیز به خاطر شکوه و دیوارهای آجری محکمش ستایش می شود.

اما مردم اوروک خوشحال نیستند و شکایت می کنند که گیلگمش بیش از حد خشن است و از قدرت خود سوء استفاده می کند. با خوابیدن با زنانشان الهه آفرینش، آررو، مرد وحشی قدرتمندی به نام انکیدو، رقیبی در قدرت برای گیلگمش خلق می کند. او با حیوانات وحشی زندگی طبیعی دارد، اما خیلی زود شروع به آزار چوپانان و تله‌گذاران منطقه می‌کند و حیوانات را در آب‌چال به هم می‌زند. به درخواست یک تله، گیلگمش فاحشه معبدی به نام شمهات را می فرستد تا انکیدو را اغوا و اهلی کند و پس از شش روز و هفت شب با فاحشه، او دیگر فقط یک جانور وحشی نیست که با حیوانات زندگی می کند. . او به زودی روش های انسان ها را می آموزد و حیواناتی که قبلاً با آنها زندگی می کرد از او دوری می کردند و فاحشه در نهایت او را متقاعد می کند که برای زندگی در شهر بیاید. در همین حال، گیلگمش خواب های عجیبی می بیند که مادرش، نینسون، آن ها را به عنوان نشانه ای از آمدن یک دوست توانا به او توضیح می دهد.

انکیدو تازه متمدن با همسرش بیابان را ترک می کند برای شهر اوروک، جایی که او یاد می گیرد که به چوپانان و تله گذاران محلی در کارشان کمک کند. یک روز که خود گیلگمش به جشن عروسی می آید تا همانطور که هست با عروس بخوابدبه رسم خود، او راه خود را توسط انکیدوی قدرتمند مسدود می‌کند که با نفس گیلگمش، رفتار او با زنان و بدنام کردن پیوندهای مقدس ازدواج مخالف است. انکیدو و گیلگمش با یکدیگر مبارزه می کنند و پس از نبردی قدرتمند، گیلگمش انکیدو را شکست می دهد، اما از مبارزه جدا می شود و جان او را نجات می دهد. او همچنین شروع می کند به آنچه انکیدو گفته است توجه می کند و فضایل رحمت و فروتنی را همراه با شجاعت و اشراف می آموزد. هم گیلگمش و هم انکیدو از طریق دوستی تازه پیدا شده خود تغییر شکل داده اند و درس های زیادی برای یادگیری از یکدیگر دارند. با گذشت زمان، آنها یکدیگر را به عنوان برادر می بینند و جدایی ناپذیر می شوند.

سالها بعد ، که از زندگی آرام در اوروک خسته شده و می خواهد نامی ابدی برای خود دست و پا کند، گیلگمش پیشنهاد می کند که به جنگل مقدس سدر سفر کند تا چند درخت بزرگ را قطع کند و نگهبان، شیطان هومبابا را بکشد. انکیدو با این طرح مخالفت می کند زیرا جنگل سدر قلمرو مقدس خدایان است و برای فانیان در نظر گرفته نشده است، اما نه انکیدو و نه شورای بزرگان اوروک نمی توانند گیلگمش را متقاعد کنند که نرود. مادر گیلگمش نیز از این تلاش شکایت می کند، اما در نهایت تسلیم می شود و از خدای خورشید شمش حمایت می خواهد. او همچنین به انکیدو توصیه هایی می کند و او را به عنوان پسر دوم خود می پذیرد.

در راه جنگل سدر ، گیلگمش خواب های بدی می بیند، اما هر بار انکیدو موفق می شودرویاها را به‌عنوان فال نیک برایش توضیح دهد، و وقتی گیلگمش دوباره با رسیدن به جنگل ترسید، تشویق و ترغیب می‌کند. سرانجام، دو قهرمان با هومبابا، نگهبان اهریمنی درختان مقدس روبرو می شوند و نبردی بزرگ آغاز می شود. گیلگمش خواهران خود را به عنوان همسر و صیغه به هیولا پیشنهاد می کند تا حواس او را به دادن هفت لایه زره خود منحرف کند و در نهایت با کمک بادهای فرستاده شده توسط شاماش خدای خورشید، هومبابا شکست می خورد. هیولا از گیلگمش برای زندگی اش التماس می کند و گیلگمش در ابتدا با وجود توصیه عملی انکیدو برای کشتن جانور به این موجود دلسوزی می کند. سپس هومبابا هر دوی آنها را نفرین می کند و گیلگمش در نهایت به آن پایان می دهد. دو قهرمان یک درخت سرو عظیم را بریدند e، و انکیدو از آن برای ساختن دری عظیم برای خدایان استفاده می کند که در رودخانه شناور می شود.

مدتی بعد، الهه ایشتار (الهه عشق و جنگ و دختر خدای آسمان آنو) با گیلگمش پیش می‌آید، اما او او را به دلیل بدرفتاری با معشوقه‌های قبلی‌اش طرد می‌کند. ایشتار رنجیده اصرار دارد که پدرش "گاو نر بهشت" را برای انتقام رد شدن گیلگمش بفرستد و تهدید می کند که در صورت عدم رعایت مردگان را زنده می کند. وحش خشکسالی و طاعون بزرگ زمین را با خود می آورد، اما گیلگمش و انکیدو، این بار بدون کمک الهی، جانور را می کشند و قلبش را به شامش می سپارد و پرتاب می کند.عقبی گاو در مواجهه با ایشتار خشمگین.

شهر اوروک پیروزی بزرگ را جشن می گیرد، اما انکیدو خواب بدی می بیند که در آن خدایان تصمیم می گیرند خود انکیدو را به خاطر کشتن گاو نر بهشت ​​مجازات کنند و هومبابا او دری را که برای خدایان ساخته بود، نفرین می کند، و تله گیر را که ملاقات کرد، فاحشه ای که دوستش داشت و همان روزی که انسان شد، نفرین می کند. با این حال، وقتی شماش از بهشت ​​صحبت می‌کند و به ناعادل بودن انکیدو اشاره می‌کند، از نفرین‌هایش پشیمان می‌شود. او همچنین اشاره می کند که اگر انکیدو بمیرد، گیلگمش جز سایه ای از خود سابقش خواهد بود. با این وجود، نفرین پابرجاست و روز به روز انکیدو بیشتر و بیشتر بیمار می شود . هنگام مرگ، او نزول خود را به دنیای زیرین تاریک وحشتناک توصیف می کند ( "خانه غبار" )، جایی که مرده ها مانند پرندگان پر می پوشند و خاک رس می خورند.

گیلگمش است. از مرگ انکیدو ویران شده است و هدایایی به خدایان تقدیم می کند، به این امید که ممکن است به او اجازه داده شود در دنیای زیرین در کنار انکیدو راه برود. او به مردم اوروک، از پست ترین کشاورز گرفته تا بلندترین کشیش های معبد، دستور می دهد که برای انکیدو نیز عزاداری کنند و دستور می دهد مجسمه هایی از انکیدو ساخته شود. گیلگمش برای دوستش چنان پر از غم و اندوه است که حاضر نمی شود کنار انکیدو را ترک کند یا اجازه دفن جسد او را نمی دهد تا شش روز و هفت شب پس از مرگش که انگل ها از بدنش می ریزند.

گیلگمش مصمم استاز سرنوشت انکیدو اجتناب می کند و تصمیم می گیرد سفری خطرناک را انجام دهد تا اوتناپیشتیم و همسرش را ملاقات کند، تنها انسان هایی که از سیل بزرگ جان سالم به در برده اند و خدایان به آنها جاودانگی داده اند، به امید کشف راز زندگی ابدی. . اوتناپیشتیم پیر و همسرش اکنون در کشوری زیبا در دنیایی دیگر زندگی می‌کنند، دیلمون، و گیلگمش در جستجوی آنها به شرق سفر می‌کند، از رودخانه‌ها و اقیانوس‌ها و گذرگاه‌های کوهستانی می‌گذرد و شیرهای کوهستانی هیولا، خرس‌ها و دیگران را می‌کشد و می‌کشد. جانوران.

سرانجام به قله های دوقلوی کوه ماشو در انتهای زمین می آید ، جایی که خورشید از جهان دیگر طلوع می کند که دروازه آن توسط دو نفر محافظت می شود. موجودات عقرب وحشتناک آنها به گیلگمش اجازه می دهند که ادامه دهد هنگامی که او آنها را از الوهیت و ناامیدی خود متقاعد می کند، و او دوازده لیگ از طریق تونل تاریکی که خورشید هر شب در آن حرکت می کند، سفر می کند. جهان در انتهای تونل سرزمین عجایب درخشانی است ، پر از درختان با برگ های جواهرات.

همچنین ببینید: مزنتیوس در آئنید: افسانه پادشاه وحشی اتروسک ها

اولین فردی که گیلگمش در آنجا ملاقات می کند، شراب ساز سیدوری، که در ابتدا معتقد است از ظاهر ژولیده خود یک قاتل است و سعی می کند او را از تلاش خود منصرف کند. اما سرانجام او را نزد اورشانابی می فرستد، کشتی گیر که باید به او کمک کند تا از دریا به جزیره ای که اوتناپیشتیم در آن زندگی می کند، عبور کند و در آب های مرگ حرکت کند.که کوچکترین لمس به معنای مرگ آنی است.

وقتی او با اورشنابی ملاقات می کند ، به نظر می رسد که او توسط گروهی از غول سنگی احاطه شده است، که گیلگمش بی درنگ را می کشد و فکر می کند که آنها دشمنی هستند. او داستان خود را به کشتی‌گیر می‌گوید و از او کمک می‌خواهد، اما اورشانابی توضیح می‌دهد که او به تازگی سنگ‌های مقدس را نابود کرده است که به کشتی اجازه می‌دهد با خیال راحت از آب‌های مرگ عبور کند. تنها راهی که اکنون می توانند عبور کنند این است که گیلگمش 120 درخت را قطع کند و آنها را به شکل تیرهای سوراخ دار درآورد تا بتوانند هر بار با استفاده از یک تیرک جدید و با استفاده از لباس خود به عنوان بادبان از آب عبور کنند. 3>

همچنین ببینید: یونان باستان - اوریپید - اورستس

سرانجام به جزیره دیلمون می‌رسند و وقتی اوتناپیشتیم می‌بیند شخص دیگری در قایق است، از گیلگمش می‌پرسد که او کیست؟ گیلگمش داستان خود را برای او تعریف می کند و از او کمک می خواهد، اما اوتناپیشتیم او را سرزنش می کند زیرا می داند جنگیدن با سرنوشت انسان ها بیهوده است و لذت زندگی را از بین می برد. گیلگمش از اوتناپیشتیم می‌خواهد که دو موقعیت آن‌ها تا چه حد متفاوت است و اوتناپیشتیم داستان چگونگی جان سالم به در بردن از سیل بزرگ را برای او تعریف می‌کند.

Utnapishtim چگونگی ایجاد طوفان و سیل بزرگ را بازگو می‌کند. خدای Enlil که می خواست تمام بشریت را به خاطر سروصدا و سردرگمی که به دنیا آوردند نابود کند. اما خدای آئا به اوتناپیشتیم هشدار داد و به او توصیه کرد که در آمادگی کشتی بسازد و در آن بارگیری کند.گنج های او، خانواده اش و دانه های همه موجودات زنده. باران ها طبق وعده آمدند و تمام دنیا پر از آب شد و همه چیز را به جز اوتناپیشتیم و قایقش کشت. قایق در نوک کوه نیسیر آرام گرفت و منتظر نشستند تا آبها فروکش کند و ابتدا یک کبوتر و سپس یک پرستو و سپس یک زاغ رها کردند تا خشکی را بررسی کنند. سپس اوتناپیشتیم برای خدایان قربانی و عبادت کرد و اگرچه انلیل از اینکه کسی از سیل او جان سالم به در برده بود عصبانی بود، ایا به او توصیه کرد که صلح کند. بنابراین، انلیل اوتناپیشتیم و همسرش را برکت داد و به آنها زندگی ابدی بخشید و آنها را به سرزمین خدایان در جزیره دیلمون برد.

اما، با وجود احتیاط هایش در مورد چرایی آن. خدایان باید به او همان افتخاری را بدهند که خود او را ، قهرمان سیل، اوتناپیشتیم با اکراه تصمیم می گیرد به گیلگمش فرصتی برای جاودانگی ارائه دهد. با این حال، ابتدا او گیلگمش را به چالش می کشد تا شش روز و هفت شب بیدار بماند ، اما گیلگمش تقریباً قبل از اینکه اوتناپیشتیم صحبتش را تمام کند به خواب می رود. هنگامی که او پس از هفت روز خواب از خواب بیدار می شود، اوتناپیشتیم شکست او را مسخره می کند و او را به همراه کشتی گیر اورشانابی در تبعید به اوروک می فرستد.

اما با رفتن آنها، همسر اوتناپیشتیم از او می پرسد. شوهر به گیلگمش برای سفر طولانی خود رحم کند، و بنابراین او گیاهی را به گیلگمش می گوید که در انتهای آن می روید.از اقیانوسی که او را دوباره جوان می کند . گیلگمش این گیاه را با بستن سنگ به پای خود به دست می آورد تا بتواند در ته دریا راه برود. او قصد دارد از این گل برای جوان سازی پیرمردهای شهر اوروک استفاده کند و سپس خودش از آن استفاده کند. متأسفانه هنگام حمام کردن، گیاه را در ساحل دریاچه قرار می دهد و توسط مار دزدیده می شود که پوست قدیمی خود را از دست می دهد و به این ترتیب دوباره متولد می شود. گیلگمش از شکست در هر دو فرصت برای به دست آوردن جاودانگی گریه می کند و با ناراحتی به دیوارهای عظیم شهر خود اوروک باز می گردد.

به مرور زمان، گیلگمش نیز می میرد ، و مردم اوروک بر مرگ او عزادارند، زیرا می دانند که دیگر هرگز مانند او را نخواهند دید. یک افسانه جایگزین از اوایل داستان، زمانی که انکیدو هنوز زنده است، می گوید. گیلگمش به انکیدو شکایت می کند که برخی از اشیایی را که الهه ایشتار به او داده بود، هنگام سقوط در جهان اموات گم کرده است. انکیدو پیشنهاد می‌کند که آنها را برای او بازگرداند، و گیلگمش خوشحال به انکیدو می‌گوید که باید چه کارهایی را باید انجام دهد و چه کارهایی را نباید در دنیای زیرین انجام دهد تا مطمئن شود که برمی‌گردد.

اما وقتی انکیدو به راه می‌افتد، او بی درنگ تمام این توصیه ها را فراموش می کند و هر کاری را که به او گفته شده بود انجام نمی دهد و در نتیجه در عالم اموات گرفتار می شود. گیلگمش برای بازگرداندن دوستش به خدایان دعا می کند و اگرچه

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها