ناباوری تیرسیاس: سقوط ادیپ

John Campbell 15-04-2024
John Campbell

با ناباوری تیریسیاس، ادیپ سقوط خود را در داستان ادیپ رکس تضمین کرد. تحلیل داستان اغلب بر تراژدی ادیپ متمرکز است که ناخودآگاه پدر خود را به قتل رساند و با مادرش ازدواج کرد.

ایده سرنوشت اغلب مورد بحث قرار می گیرد و نقشی که خدایان ممکن است در داستان ترسناک شخصی ادیپ داشته باشند . با این حال، به کسی که حقیقت را با ادیپ گفت، توجه چندانی نمی شود.

حقیقت بدون تحریف که توسط تیرسیاس گفته می شود ممکن است تحمل ادیپ برای او دردناک باشد، اما او می توانست خود را از اندوه زیادی نجات دهد اگر بیش از سخنی به بیننده اش می پرداخت.

تیرسیا در ادیپ رکس کیست؟

بینای کور در ادیپ چیزی بیش از یک پیامبر ساده است. تیرسیاس در ادیپ رکس یک ابزار ادبی مهم است که هم به عنوان پس‌زمینه و هم به عنوان تقابل با خود ادیپ استفاده می‌شود. در حالی که تیرسیاس حقیقت را برای ادیپ می آورد، او از افشای آن امتناع می کند تا اینکه مورد تهدید و تمسخر قرار گیرد.

اودیپ، که ادعا می کند به دنبال حقیقت است، واقعاً نمی خواهد آنچه تیرسیاس برای گفتن دارد بشنود . تیرسیاس از خلق و خوی ادیپ و پاسخ او به اخباری که پیامبر برای او می آورد کاملاً آگاه است و از صحبت کردن خودداری می کند.

تیرسیاس یک شخصیت تکرارشونده است که در چندین نمایشنامه هومر ظاهر می شود. او در آنتیگون نزد کرئون می آید و حتی در حالی که او از پایان جنگ تروا به سمت اودیسه می رود به اودیسه ظاهر می شود.به خانه محبوب خود در ایتاکا بازگردد.

در هر مورد، تيريسياس با تهديد، توهين و توهين مواجه مي‌شود، زيرا نبوتي را كه به او براي شخصيت‌هاي مختلف نازل شده ارائه مي‌دهد. فقط اودیسه با او با ادب رفتار می کند که بازتابی از شخصیت نجیب خود اودیسه است.

مهم نیست که چگونه پیشگویی های او دریافت می شود، تیرسیاس در ارائه حقیقت بدون تحریف ثابت قدم است. به او عطای نبوت داده شده است و وظیفه او این است که اطلاعاتی را که خدایان به او می دهند به او منتقل کند. کاری که دیگران با دانش انجام می دهند، بار خودشان است.

متأسفانه برای تیرسیاس، او اغلب با سوء استفاده ، تهدید و سوء ظن مواجه می شود، نه احترامی که به دست آورده است، هم به عنوان پیشگو و هم به عنوان مشاور ارشد پادشاه.

درگیری آغاز می‌شود

با شروع نمایشنامه، ادیپ از مردمی که در دروازه کاخ جمع شده بودند، بررسی می‌کند و در سوگ خسارات ناشی از طاعون وحشتناک در شهر تبس است.

ادیپ از کشیش سؤال می کند و به ناله مردم پاسخ می دهد و ادعای وحشت و همدردی خود را از مصیبت آنها می کند و اینکه او تمام تلاش خود را برای کاهش رنج آنها انجام می دهد:

آه! فرزندان بیچاره من، شناخته شده، آه، بسیار خوب شناخته شده، جستجویی که شما را به اینجا می آورد و نیاز شما.

شما مریض هستید، خوب من، اما درد من، هر چقدر هم که شما بزرگ باشد، از همه بیشتر است. اندوه تو هر مردی را به طور جداگانه لمس می کند، او و هیچ کس،اما من یکباره هم برای ژنرال و هم برای خودم و هم برای شما غمگینم.

همچنین ببینید: Moirae: الهه های یونانی زندگی و مرگ

بنابراین شما تنبل را از رویاهای روزانه بیدار نمی کنید. فرزندان من، بسیاری از اشک‌هایی هستند که من گریستم،

و بسیاری از افکار خسته را در پیچ و خم به وجود آوردند. بنابراین، با فکر کردن به یک سرنخ از امید،

و آن را دنبال کردم. من پسر منوکئوس، کرئون، برادر همسرم را فرستادم تا از فیبوس فیبوس در زیارتگاه دلفی‌اش بپرسد، چگونه می‌توانم دولت را با عمل یا کلام نجات دهم .

هنگامی که سخنرانی خود را تمام می کند، کرئون نزدیک می شود تا پیشگویی را به پادشاه بدهد و تبس را از طاعون نجات دهد . کرئون فاش می کند که علت طاعون این است که کسانی که مسئول مرگ شاه لایوس هستند هنوز زنده هستند.

برای پایان دادن به طاعون و نجات پادشاهی باید آنها را پیدا کرد و یا تبعید کرد یا به قتل رساند. ادیپ می‌گوید که «به اندازه‌ای شنیده بود، اما هرگز آن مرد را ندیده بود»، که نشان می‌دهد او از لایوس می‌شناخت اما زمانی که او پادشاه تبس شد، او را ندیده بود.

او اعلام می‌کند که جنایت باید حل شود، اما از امکان پیدا کردن سرنخ‌ها پس از مدت‌ها ابراز تاسف می‌کند. کرئون به او اطمینان می‌دهد که خدایان اعلام کرده‌اند که ممکن است کسانی که به دنبال آن هستند، پاسخ‌ها را پیدا کنند. در پیشگویی که به کرئون داده شده، از زبان بسیار خاص و جالبی استفاده شده است:

«خدا گفت در این سرزمین. هر که جستجو کند، خواهد یافت. کسی که با دستان بسته می‌نشیند یا می‌خوابد، کور است.»

کسی که به دنبالاطلاعات آن را پیدا خواهد کرد. به کسی که از اطلاعات روی گردان می شود "کور" نامیده می شود.

این یک پیش‌نمایش کنایه‌آمیز است از آنچه در آینده خواهد آمد بین پادشاه و پیامبری که می‌کوشد اطلاعات مورد نیاز او را به او برساند . ادیپ خواستار این است که بداند چرا قاتلان بلافاصله پیدا نشدند.

همچنین ببینید: تلماچوس در ادیسه: پسر پادشاه گمشده

کرئون پاسخ می دهد که ابوالهول با معماهای خود در همان زمان وارد شد و بر یافتن قاتلان پادشاه اولویت داشت . ادیپ که از این فکر که کسی جرات حمله به پادشاه را دارد خشمگین بود و با اشاره به اینکه ممکن است قاتلان برای حمله به او بیایند، اعلام کرد که انتقام پادشاه سقوط کرده را خواهد گرفت و شهر را نجات خواهد داد.

مرد کوری که آینده را می بیند؟

تیریسیاس در ادیپ شاه بیننده محترمی است که قبلاً خانواده سلطنتی را در امور مهم در مورد اراده خدایان توصیه کرده است. 12>

چگونه تیرسیاس نابینا شد پیشینه های متفاوتی وجود دارد. در یک داستان، او دو مار را کشف کرد که با هم جفت شدند و ماده را کشتند. برای انتقام، خدایان او را به یک زن تبدیل کردند.

پس از مدتی طولانی، او یک جفت مار دیگر را کشف کرد و مار را کشت و به این ترتیب خود را به شکل اولیه خود بازگرداند. مدتی بعد، در حالی که خدایان در مورد اینکه چه کسی از فعالیت جنسی بیشتر لذت می برد، زن یا مرد، بحث می کردند، با تیرسیاس مشورت شد زیرا او این عمل را از هر دو منظر تجربه کرده بود.

اوپاسخ داد که زن این مزیت را دارد که سه برابر لذت ببرد. هرا که به خاطر فاش کردن راز لذت بردن یک زن از رابطه جنسی از تیرسیاس عصبانی شده بود، او را کور کرد. اگرچه زئوس قادر به برگرداندن نفرین هرا نبود، او به عنوان پاداشی برای گفتن حقیقت به او هدیه نبوت داد.

در آغاز گفتگوی اودیپ و تیرسیاس ، ادیپ از بیننده به خاطر خدمات گذشته اش به تبس تمجید می کند:

" تیرسیاس، بیننده ای که همه چیز را درک می کند. , علم اسرار حکیمانه و نهان , بلندای آسمان و پست زمین , تو می دانی هر چند چشمان کورت هیچ نمی بیند چه بلای شهر ما را گرفتار می کند. و ما به سوی تو می رویم ای بینا، دفاع و سپر واحد ما. مفاد پاسخ این است که خداوند به سوی ما که در پی سخنان او بودیم، بازگشت.»

از آنجایی که پیامبر نابینا در چشم ادیپ مهمان پذیرایی است، با ستایش و استقبال معرفی می شود. با این حال، در چند سطر، او دیگر آن پیشگوی مورد اعتمادی نیست که ادیپ انتظار داشت.

تیرسیاس از بدبختی خود ابراز تأسف می کند و می گوید که او ملعون است که عاقل باشد در حالی که هیچ خیری از خرد او حاصل نمی شود. ادیپ، که از اظهارات او گیج شده است ، از او می پرسد که چرا اینقدر "مالیخولیا" است. تیرسیاس پاسخ می دهد که ادیپ باید به او اجازه دهد که به خانه بازگردد و مانع او نشود، که هر کدام باید بار خود را به دوش بکشند.

ادیپ هیچ کدام از آن را ندارد. به ادیپ، پیامبر کور تیرسیاس استنادیده گرفتن وظیفه مدنی خود با امتناع از صحبت کردن. او ادعا می کند که هر "میهن پرست تبس" هر دانشی که دارد صحبت می کند و سعی می کند به یافتن قاتل پادشاه کمک کند تا بتواند به عدالت سپرده شود.

همانطور که تیرسیاس مدام امتناع می کند، ادیپ خشمگین می شود و شروع به مطالبه اطلاعات می کند و به دانش تیرسیاس و شخصیت او توهین می کند. خلق و خوی او به سرعت تشدید می شود، زیرا او از بیننده مطالبات می کند، و در برابر ادعاهای او استدلال می کند که دانشی که او حمل می کند تنها باعث شکستن قلب می شود.

تیرسیاس به درستی به ادیپ هشدار می دهد که دنبال کردن این دانش خاص فقط او را به تباهی می کشاند. ادیپ با غرور و خلق و خوی خود از گوش دادن امتناع می کند، بیننده را مسخره می کند و از او می خواهد که پاسخ دهد.

ادیپ تیرسیاس را متهم به انجام چه کاری می کند؟

همانطور که ادیپ خشمگین‌تر و عصبانی‌تر می‌شود، تیرسیاس را متهم می‌کند که با کرئون علیه او توطئه کرده است . در غرور و خشم خود، او شروع به این می‌کند که این دو با هم توطئه می‌کنند تا او را احمق جلوه دهند و مانع از یافتن قاتل پادشاه شوند.

پس از اظهارات جسورانه و عهدش مبنی بر اینکه قاتل به دست عدالت سپرده خواهد شد و یا خودش زیر لعنت خواهد افتاد ، ادیپ خود را به گوشه ای رسانده است. او چاره ای ندارد جز اینکه قاتل یا قاتلان را بیابد یا با اظهارات خودش نفرین شود.

او به مردم وعده داده است که کسی را پیدا خواهد کرد که پادشاه آنها را نابود کرده است و اوخشمگین از امتناع پیامبر از گفتن آنچه می داند.

در یک حالت خلق و خوی، تیرسیاس را مسخره و توهین می کند و او را متهم می کند که اصلاً موهبت نبوی ندارد. تیرسیاس با ترغیب به صحبت کردن، به ادیپ صریح می گوید که او همان مردی است که به دنبالش است.

این پاسخ اودیپ را خشمگین می کند و او به تیرسیاس می گوید که اگر کور نبود او را متهم به قتل می کرد. تیرسیاس پاسخ می دهد که از تهدیدهای ادیپ هیچ ترسی ندارد زیرا او حقیقت را می گوید.

اگرچه ادیپ پاسخی را که خواسته بود دریافت کرده است، نمی پذیرد زیرا غرور و خشم او را از خود پیامبر نابیناتر کرده است. از قضا، ادیپ اقتدار تیرسیاس را به عنوان پیامبر رد می کند و می گوید:

«فرزند شب بی پایان، تو هیچ قدرتی بر من و هیچ چیز دیگری نداری. مردی که خورشید را می بیند.»

آیا Tiresias درست است؟

علیرغم فریاد زدن ادیپ و متهم شدن بعدی او به کرئون به خیانت و توطئه علیه خود ، غرور او او را به سقوطی سخت می کشاند. او به تیرسیاس می گوید که نابینایی او به توانایی او در نبوت می رسد.

تیرسیاس پاسخ می دهد که این ادیپ است که نابینا است، و قبل از اینکه ادیپ دستور دهد او را از چشمانش دور کند، چند ناسزا رد و بدل می کنند و دوباره او را به توطئه با کرئون متهم می کنند.

پس از بازگشت کرئون، ادیپ دوباره او را متهم می کند. کرئون پاسخ می دهد که تمایلی به پادشاه شدن ندارد:

«منهیچ اشتیاقی طبیعی برای نام پادشاه ندارند، ترجیح می دهند کارهای شاهانه انجام دهند، و هر انسان هوشیار چنین می اندیشد. اکنون تمام نیازهای من به وسیله تو برآورده می شود و هیچ ترسی ندارم. اما اگر من پادشاه بودم، اعمال من اغلب در تضاد با اراده من بود.»

اودیپ استدلال های کرئون را نمی شنود تا زمانی که خود یوکاستا بیاید و سعی کند به او اطمینان دهد که تیرسیاس هنر او را نمی داند. او با افشای داستان کامل مرگ لایوس برای ادیپ، سرنوشت او را مهر و موم می کند. او جزئیات جدیدی را در اختیار او قرار می دهد و سرانجام، ادیپ متقاعد می شود که بیننده حقیقت را به او گفته است.

پیامبر کور در ادیپ بیشتر از خود پادشاه دید. نمایشنامه با تراژدی به پایان می رسد، زیرا جوکاستا نیز با درک حقیقت، خودکشی می کند. ادیپ مریض و وحشت زده خود را کور می کند و نمایش را به پایان می رساند و از کرئون التماس می کند که تاج را از او بگیرد. سرنوشت در نهایت نابینایان را بر بینا ترجیح داد.

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها