کرایسیس، هلن و بریسیس: عاشقانه های ایلیادی یا قربانیان؟

John Campbell 12-10-2023
John Campbell

فهرست مطالب

commons.wikimedia.org

برای بریسیس، ایلیاد داستانی از قتل، آدم ربایی و تراژدی است. برای هلن، داستانی از آدم ربایی و عدم اطمینان در زمانی که اسیرکنندگانش برای حفظ او درگیر جنگ می‌شوند.

Chrysies شاید بهترین از این سه را داشته باشد، اما بعداً توسط پدرش به اسیر سابقش بازگردانده می‌شود. هیچ یک از آنها از جنگ بیرون نمی آیند و عدالتی از جانب آنها اجرا می شود و هر سه تقریباً همه چیز (اگر نه همه چیز) را از دست می دهند.

زنان قربانی اقدامات مردانی هستند که به دنبال نسخه های خود بودند شکوه و افتخار آنها فکر نمی کردند که رفتارشان چه تاثیری بر کسانی خواهد داشت که ادعا می کردند آنقدر عمیقاً برایشان ارزش قائل هستند که حاضر بودند بر وجود یا نبودشان خون بریزند و بریزند.

زاده پدرش بریسئوس و مادرش کالخاس در لیرنسوس. ، بریسیس در ایلیاد قربانی غارت یونانی شهر قبل از شروع حماسه بود.

مهاجمان یونانی وحشیانه والدین و سه برادر او و او و دوشیزه دیگری به نام کریسیس را به قتل رساندند. ، برده شدند تا برده و کنیز نیروهای مهاجم باشند. بردن زنان به عنوان برده توسط نیروهای مهاجم در آن روزها امری رایج بود و زنان محکوم به جایزه جنگ بودند. خانواده و او را از وطنش ربودند.

بریسیس در ایلیاد کیست؟

بعضی نویسندگان رمانتیکمیدان، ادیسه، منلائوس، آگاممنون و آژاکس کبیر. او همچنین از کاستور، "اسب شکن" و "بوکسور سرسخت Polydeuces" نام می برد، بدون اینکه بداند آنها در نبرد کشته شده اند. به این ترتیب، هلن به طرز ماهرانه ای سعی می کند اطلاعاتی در مورد مردان گمشده به دست آورد و ذکر می کند که آنها "برادران خونی او هستند، برادرم هر دو را به دنیا آورد." اغلب در تفسیرهای سطحی و تحت اللفظی حماسه نادیده گرفته می شود.

بسیاری از نویسندگان معتقدند که او یک شرکت کننده مشتاق در آدم ربایی خودش است که به جای دزدیده شدن از خانه اش توسط پاریس اغوا شده است. از آنجایی که علاقه پاریس برای اولین بار با هدیه آفرودیت در ازدواج هلن برانگیخته شد، نتیجه این است که اگر هلن اصلاً با محبت به پاریس نگاه می کرد، به شدت تحت تأثیر الهه بود.

شواهد نهایی برای موقعیت هلن به عنوان یک قربانی در سخنرانی او به الهه آفرودیت نشان داده می شود ، که خود را به عنوان یک زن مسن تر در می آورد تا هلن را به بالین پاریس بکشاند. منلائوس او را مجروح کرده است و آفرودیت سعی می کند هلن را وادار کند که به سمت او بیاید و او را در جراحاتش آرام کند. 1> دوباره می خواهید مرا به ویرانی بکشانید؟

بعد مرا به کجا می برید؟

رفت و برگشت به کشور مجلل و باشکوه دیگری؟

آیا شما هم در آنجا مرد فانی مورد علاقه ای دارید؟ اما چرا حالا؟

چون منلائوس کوبنده شده استپاریس خوش تیپ شما،

و همانطور که من نفرت دارم، او مشتاق است مرا به خانه ببرد؟

با این همه حیله ی جاودانه در دلت؟

خب الهه خودت برو پیشش تو کنارش شناور باش!

راه بلند خدا را رها کن و فانی باش!

هرگز پا به کوه المپ نگذار، هرگز! 10>برای پاریس رنج بکشید، از پاریس محافظت کنید، تا ابد

تا زمانی که شما را همسر خود، آن یا برده اش کند.

نه. ، دیگر هرگز برنمی گردم. من اشتباه می‌کنم،

شرم‌انگیز است که یک بار دیگر در بستر آن ترسو شریک شوم. و Chryseis ، به خودی خود قهرمانانی هستند اما اغلب در تجلیل از قهرمانان مرد حماسه نادیده گرفته می شوند. اندوه آنها پاورقی در تاریخ ادبیات پیدا می کند، اما شاید واقعی ترین و انسانی ترین احساس در تمام داستان سرایی حماسه باشد.

تلخی هلن نسبت به آفرودیت ، تلاش پدر کریسیس او را از دست اسیرکنندگانش باز می‌گرداند، و اندوهی که بریسیس از مرگ پاتروکلوس ابراز می‌کند، همگی نشان‌دهنده استیصال آنها و بی‌عدالتی‌ای است که به‌عنوان زنان در اساطیر یونانی متحمل شدند.

روابط آشیل و بریسیس، آنها را تقریباً به همان اندازه غم انگیز زوجی ترسیم می کند که هلن و همسرش منلائوس برای بازپس گیری او جنگیدند.

تضاد فاحش بین خواستگاری هلن توسط چندین خواستگار تا زمانی که او منلائوس را انتخاب کرد و قتل وحشیانه خانواده بریسیس و ربوده شدن بعدی او توسط اکثر نویسندگان نادیده گرفته شد.

بریسیس عروس آشیل نبود . او برده ای بود که از وطنش دزدیده شده بود و با خون پدر و مادر و برادرش خریده بود. او مانند هر جایزه جنگی دیگری بین آشیل و آگاممنون معامله می شود و پس از مرگ آشیل شایعه می شود که به یکی از همرزمانش داده شده است، بدون اینکه حرفی جز زره و سایر دارایی هایش در سرنوشت او داشته باشد.

آخیل و بریسیس عاشق یا زوج غم انگیزی نیستند. داستان آنها بسیار تاریک تر و شوم تر است. آشیل، قهرمان مشهور یونان، یک آدم ربا و بالقوه یک متجاوز به عنف است، اگرچه هرگز مشخص نمی شود که آیا او با قربانی خود آمیزش داشته یا نه.

در بهترین حالت، بریسیس قربانی سندرم استکهلم است، یک پدیده روانی در که قربانی به گروگان خود وابسته می شود.

این یک غریزه اساسی برای بقا است که با او دوست شود و خود را دوست داشته باشد تا درمان بهتری به دست آورد و شاید از سوء استفاده یا حتی قتل جلوگیری شود.

به سادگی وجود دارد. هیچ سناریویی که در آن رابطه آشیل با بریسیس را بتوان "عاشقانه" یا حداقل خیرخواهانه دوباره تصور کرد. فقطپاتروکلوس، مربی، معشوقه بالقوه، و کارمند آشیل، شفقت و مهربانی خود را نشان می دهد. شاید  پاتروکلوس بتواند موقعیت او را که کاملاً بی شباهت به موقعیت او نیست، درک کند.

صرف نظر از شجاعت یا قدرت او، او همیشه پس از آشیل، در مرحمت هوس های او، دوم خواهد بود. شاید به همین دلیل است که او با بریسیس دوست می شود و بعداً دستورات آشیل را زیر پا می گذارد.

چگونه بریسیس و کریسیس باعث دشمنی شدند؟

commons.wikimedia.org

تقریباً در همان زمان که بریسیس توسط آشیل از وطن خود گرفته شد ، دوشیزه دیگری اسیر شد. نام او کریسیس، دختر کریسس، کشیش خدای آپولو بود.

کریسس از آگاممنون درخواست می‌کند تا دخترش را از دست جنگجو باج بدهد. او هدایایی از طلا و نقره به پادشاه میکنی ارائه می‌کند، اما آگاممنون، با گفتن اینکه کرایسیس «از همسرش» کلیتمنسترا «زیباتر است»، از آزادی او امتناع می‌ورزد و در عوض اصرار می‌کند که او را به عنوان صیغه نگه دارد.

وقتی کرایسس' تلاش ها برای نجات دخترش با شکست مواجه می شود، او به آپولو دعا می کند تا او را از بردگی نجات دهد و به او بازگرداند. آپولو، با شنیدن التماس‌های همکارش، طاعون را بر سر ارتش یونان می‌فرستد.

در نهایت، آگاممنون با شکست موافقت می‌کند که دختر را با کینه به پدرش بازگرداند. او را به همراه اودیسه، جنگجوی یونانی، برای تسکین طاعون می فرستد. آگاممنون در حالتی دلپذیر، اصرار دارد که بریسیس، شاهزاده خانمی که آشیل گرفته ،به عنوان جایگزین در اختیار او قرار گیرد و برای بازگرداندن شرافت آزرده شده اش.

"جایزه دیگری برای من بیاور، و همین طور مستقیماً،

وگرنه من به تنهایی از آرگیوها بدون افتخار می روم.

این مایه شرمساری خواهد بود. شما همه شاهد هستید،

ببینید - جایزه من ربوده شده است!”

آخیل به جای اینکه جایزه خود را واگذار کند، آگاممنون را به قتل می رساند، اما آتنا مداخله می کند. ، قبل از اینکه بتواند دیگری را قطع کند او را متوقف کنید. او از اینکه بریسیس را از او گرفته اند عصبانی است.

همچنین ببینید: سرزمین مردگان اودیسه

او از دوست داشتن او به عنوان یک همسر صحبت می کند، اما اعتراضات او بعداً با اعلام او مبنی بر اینکه ترجیح می دهد بریسیس مرده باشد به جای اینکه بین خود و آگاممنون بیاید، رد می شود. .

وقتی بریسیس را از او گرفتند آشیل و میرمیدون هایش عقب نشینی کردند و در نزدیکی کشتی های خود به ساحل بازگشتند و از شرکت بیشتر در نبرد خودداری کردند.

تتیس، او مادر، نزد آشیل می آید تا در مورد گزینه های خود صحبت کند. او می تواند بماند و در نبرد افتخار و افتخار به دست آورد، اما احتمالاً در جنگ می میرد، یا بی سر و صدا به یونان عقب نشینی می کند و میدان نبرد را ترک می کند و زندگی طولانی و بدون حادثه ای را سپری می کند. آشیل از مسیر مسالمت آمیز امتناع می ورزد و حاضر نیست بریسیس و فرصت شکوهش را رها کند.

آشیل ممکن است احساسات واقعی را نسبت به بریسیس ایجاد کرده باشد، اما نگرش و رفتار او میزان بسیار بزرگتری از غرور و غرور را نشان می دهد تا محبت ایثارگرانه. .

هنگامی که تتیس داستان را تعریف می کرد، به سختینام زن را ذکر می کند، نشانه ای نسبتاً گویا برای مردی که با مادرش در مورد زنی صحبت می کند که ظاهراً در قلب خود به او محبت می کند.

Patroclus and Briseis: Greek Mythology's Odd Couple

اگرچه آشیل نسبت به بریسیس ابراز محبت می کند ، که با تمایل خود آگاممنون برای حفظ کریسیس قابل مقایسه است، رفتار او حکایت دیگری دارد. در حالی که شواهدی وجود ندارد که نشان دهد از هر یک از زنان سوء استفاده فیزیکی می شود، هیچ کدام از آنها هیچ انتخابی در سرنوشت خود ندارند و موقعیت خود را به جای شرکت در یک مبادله عاشقانه تبدیل به "قربانی" می کنند.

اگرچه بریسیس در ایلیاد کمی ظاهر می شود، او و سایر زنان تأثیر زیادی بر خط داستانی دارند. بسیاری از رفتارهای آشیل نشان می دهد که خشم او در مورد بی احترامی آگاممنون دیده می شود. مقید به سوگند تیندارئوس. تیندارئوس، پدر هلن و پادشاه اسپارت، از نصیحت عاقلانه ادیسه استفاده کرد و از همه خواستگاران احتمالی خود سوگند یاد کرد که از ازدواج او دفاع کنند.

بنابراین، هنگامی که پاریس هلن را می دزدد، همه کسانی که از ازدواج او دفاع می کردند. قبلاً از او خواستگاری شده بود، از او خواسته می شود تا از ازدواجش دفاع کند. چندین تلاش برای اجتناب از وفای به عهدشان بی فایده بود.

آخیل به جزیره اسکایروس در دریای اژه فرستاده شده بود و توسط مادرش تتیس به عنوان دختری مبدل شده بود.او به دلیل یک پیشگویی قهرمانانه در نبرد می مرد.

خود اودیسه آشیل را بازگرداند و جوانان را فریب داد تا با گذاشتن وسایل مورد علاقه برای دختران جوان و چند سلاح، خود را نشان دهد. سپس بوق نبرد را به صدا درآورد و آشیل بلافاصله اسلحه را گرفت و آماده جنگید و ماهیت و هویت جنگجوی خود را آشکار کرد.

هنگامی که آشیل به نبرد پیوست ، او و تمامی رهبران حاضر در پی کسب افتخار و جلال برای خانه‌ها و پادشاهی‌های خود بودند و بی‌شک امیدوار بودند که مورد لطف تیندارئوس و قدرتمندان او نیز قرار گیرند. پادشاهی. بنابراین، بی احترامی آگاممنون نشان داد که آشیل با گرفتن بریسیس از او چالش مستقیمی برای موقعیت و جایگاه او در میان رهبران حاضر بود. او اساساً آشیل را تحت سلسله مراتب خود قرار داد و آشیل آن را نداشت. او عصبانیت شدیدی را ایجاد کرد که تقریباً دو هفته طول کشید و به قیمت جان بسیاری از یونانیان تمام شد.

از بریسیس، اساطیر یونانی تصویری رمانتیک را ترسیم می کند. با این حال، وقتی وقایع و اوضاع و احوال دقیق‌تر بررسی می‌شود، مشخص می‌شود که نقش او اصلاً نقش یک قهرمان غم‌انگیز و رواقی نبوده، بلکه قربانی شرایط و غرور و گستاخی رهبری آن روزگار بوده است.

برای بریسیس، جنگ تروا جنگ و سیاست زندگی او را از هم می پاشید. او ابتدا توسط آشیل ربوده شد و سپس توسط آگاممنون بازپس گرفته شد. هیچ نشانه روشنی وجود ندارد اگر اواز هر گونه سوء استفاده یا توجه ناخواسته ای در دست او رنج می برد. با این حال، با توجه به اینکه آگاممنون مشغول شرکت در جنگ بود، بعید به نظر می رسد که او زمانی را برای لذت بردن از جایزه جنگی خود صرف کند.

موضع بریسیس نه تنها با تجارت رفت و برگشتی که از آن رنج می برد، بلکه واکنش خود او به مرگ پاتروکلوس به وضوح مشخص می شود. احتمالاً، مانند سرباز و مربی آشیل، پاتروکلوس توسط اسیران کمتر دشمن تلقی می‌شد.

خود آشیل احتمالاً خانواده‌اش را به قتل رسانده است، و در وضعیت ناامیدکننده‌ای که در آن او خود را به عنوان یک جایزه جنگی و برده می‌بیند. ، او به دنبال هر متحد ممکنی می گشت. پاتروکلوس تعادل آرام‌تر و بالغ‌تری نسبت به خلق و خوی ناپایدار آشیل داشت، و در طوفانی که بریسیس در آن قرار گرفت، یک فویل و شاید نوعی بندر ایجاد کرد.

به نظر می‌رسد او در ناامیدی به تنها کسی رسیده است. که به او امیدی داده بود. وقتی پاتروکلوس کشته می شود ، او از مرگ او ابراز تاسف می کند و با صدای بلند فکر می کند که اکنون چه سرنوشتی پیدا می کند و می گوید که او قول داده بود آشیل را متقاعد کند که از او زنی صادق بسازد و او را به مقام عروس ارتقا دهد. آشیل با ازدواج با او از گرفتن او توسط یک جنگجوی دیگر جلوگیری می کرد، همانطور که با آگاممنون اتفاق افتاد.

پیشنهاد کمک پاتروکلوس سخاوتمندانه بود و احتمالاً آشیل با آن موافقت می کرد، همانطور که قبلاً اعلام کرده بود. علاقه او به زن اگرچه هیچ چیز نتوانست او را برگرداندبریسیس می توانست به عنوان همسر آشیل زندگی نسبتاً راحتی داشته باشد، و او در کشورش کسی برای بازگشت نداشت.

گرفتار در مکانی چالش برانگیز، با انتخاب های کمی برای او، بریسیس به جای اینکه برده باقی بماند، آشیل را با کمال میل به عنوان شوهر انتخاب می کرد . جنگجویان او ارزش خود را به عنوان یک زن مطلوب بین سربازان و ماهیت ناامن موقعیت خود به عنوان یک صیغه صرف درک می کرد.

پیشنهاد پاتروکلوس برای کمک به متقاعد کردن آشیل برای گرفتن او به عنوان همسر، جایگاه او را محکم می کرد. افتخار سایر زنان خانواده و محافظت در برابر اینکه آشیل مانند جایزه ای به جنگجویان دیگر داده شود تا هر طور که می خواهند از آن استفاده کنند. هم برای او و هم برای خودش:

«و با این حال به من اجازه ندادی، هنگامی که آشیلئوس سریع شوهرم را قطع کرد و شهر را غارت کرد. ماینس خداگونه،

نمیذاشتی غصه بخورم، اما گفتی که مرا خدایی شبیه همسر قانونی آشیلئوس

می کنی که مرا با کشتی ها برگردان

به فتیا و ازدواجم را در میان میرمیدون ها رسمیت ده. تو همیشه مهربان بودی.

از دست دادن پاتروکلوس نه تنها ضربه ای هولناک برای آشیل بود که او را دوست داشت، بلکه برای بریسیس نیز که برای اومرگ پاتروکلوس به معنای فاجعه بود. او نه تنها کسی را در میان ربوده‌کنندگانش که درک درستی از موقعیت و شفقت او نشان داده بود، از دست داد، بلکه به او امید کوچکی برای آینده داده بود.

همچنین ببینید: کوالموس: هر آنچه که باید درباره این خدای منحصر به فرد بدانید

آیا هلن یک زناکار یا قربانی مانند بریسیس و کرایسلیس بود؟>

هلن از اسپارت بیش از دیگران کنترلی بر سرنوشت خود ندارد و او را قربانی دیگری از "قهرمانان" جنگ تروا می کند. پریام و هلن لحظه ای عجیب با هم دارند که در آن هنگام ایستادن در بالای نبردها او را به سمت خود فرا می خواند. او از هلن می‌خواهد که به یونانیان در میدان نبرد به او اشاره کند و او را مجبور کند که به عنوان جاسوس علیه مردم خود عمل کند یا از عواقب امتناع از پاسخگویی رنج ببرد.

هلن موقعیت خود را تصدیق می‌کند و از غیبت او ابراز تاسف می‌کند: 4>

«و هلن درخشش زنان به پریام پاسخ داد،

من به تو احترام می گذارم، پدر عزیز، از تو نیز بیم داشته باش،

اگر مرگ مرا خشنود می کرد، مرگ تلخ،

آن روز من پسرت را به تروا دنبال کردم و ترک کردم

تخت ازدواج من، خویشاوندان و فرزندم،

مورد علاقه من در آن زمان، اکنون بالغ،

و رفاقت دوست داشتنی زنان من سن خود را.

مرگ هرگز نیامد، بنابراین اکنون فقط می توانم در اشک هدر بروم. "

هلن جایگاه خود را به عنوان زندانی در برابر هوس ها تصدیق می کند. از مردان اطرافش، پشیمانی از دست دادن وطن و فرزندش. او به قهرمانان در این کتاب اشاره می کند

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها