هراکلس – اوریپید – یونان باستان – ادبیات کلاسیک

John Campbell 12-10-2023
John Campbell

(تراژدی، یونانی، حدود 416 ق.م، 1428 سطر)

مقدمهخانواده های هراکلس و لیکوس و برخی از پیشینه وقایع نمایشنامه. لیکوس، حاکم غاصب تبس، در آستانه کشتن آمفیتریون و همچنین همسر هراکلس، مگارا و سه فرزندشان است (زیرا مگارا دختر کرئون، پادشاه قانونی تبس است). با این حال، هراکلس نمی تواند به خانواده اش کمک کند، زیرا او در آخرین کار دوازده گانه خود مشغول است و هیولای سربروس را که از دروازه های هادس محافظت می کند، باز می گرداند. بنابراین خانواده هراکلس به محراب زئوس پناه برده اند.

گروه پیرمردان تبس با مگارا و فرزندانش همدردی می کنند و از اینکه نمی توانند به آنها کمک کنند ناامید شده اند. لیکوس می پرسد که تا کی می خواهند با چسبیدن به محراب زندگی خود را طولانی کنند و ادعا می کنند که هراکلس در هادس کشته شده است و نمی تواند به آنها کمک کند. لیکوس تهدید خود برای کشتن فرزندان هراکلس و مگارا را به این دلیل توجیه می‌کند که نمی‌تواند آنها را برای انتقام گرفتن از پدربزرگشان به خطر بیاندازد. اگرچه آمفیتریون نقطه به نقطه مخالف لیکوس بحث می کند و برای مگارا و بچه ها اجازه می خواهد که به تبعید بروند، لیکوس به پایان صبر خود می رسد و دستور می دهد معبد را با دعا کنندگان داخل آن به آتش بکشند.

مگارا از این کار خودداری می کند. مرگ ترسو را با زنده زنده سوزاندن بمیرد و با چشم پوشی از امید به بازگشت هراکلس، از لیکوس اجازه می گیرد تا لباس مناسب مرگ را به کودکان بپوشاند.برای رویارویی با جلادان خود پیرمردهای گروه کر، که سرسختانه از خانواده هراکلس دفاع کرده‌اند و تلاش‌های معروف هراکلس را در برابر توهین‌های لیکوس ستایش کرده‌اند، فقط می‌توانند شاهد بازگشت مگارا با بچه‌ها باشند، در حالی که لباس مرگ بر تن دارند. مگارا از پادشاهی‌هایی می‌گوید که هراکلس در نظر داشت به هر یک از بچه‌ها و عروس‌هایی که قصد ازدواج با آن‌ها را داشت بدهد، در حالی که آمفیتریون از بیهودگی زندگی‌اش ابراز تاسف می‌کند.

اما در آن لحظه، لیکوس هراکلس به طور غیرمنتظره ای برمی گردد و توضیح می دهد که به دلیل نیاز به نجات تسئوس از هادس و بازگرداندن سربروس به تأخیر افتاده است. او داستان سرنگونی کرئون و نقشه لیکوس برای کشتن مگارا و بچه ها را می شنود و تصمیم می گیرد از لیکوس انتقام بگیرد. وقتی لیکوس بی حوصله برمی گردد، به داخل قصر هجوم می آورد تا مگارا و بچه ها را بگیرد، اما هراکلس در داخل با او روبرو می شود و کشته می شود. با ظهور غیرمنتظره آیریس (الهه پیام آور) و لیسا (شخصیت دیوانگی) قطع می شود. آیریس اعلام می کند که آمده است تا هراکلس را وادار کند تا با دیوانه کردنش فرزندانش را بکشد (به تحریک هرا، همسر حسود زئوس، که از اینکه هراکلس پسر زئوس بوده و همچنین قدرت خداگونه ای که او به ارث برده است، ناراحت است) .

پیام‌آوری گزارش می‌دهد که چگونه، زمانی که جنون بر او افتادهراکلس، او معتقد بود که باید یوریستئوس (پادشاهی که کارهایش را تعیین کرده بود) بکشد، و اینکه چگونه از اتاقی به اتاق دیگر می‌رفت و فکر می‌کرد که در جستجوی او از کشوری به کشور دیگر می‌رود. او در جنون خود متقاعد شد که سه فرزند او از اوریستئوس هستند و آنها را نیز مانند مگارا کشت، و اگر الهه آتنا مداخله نمی کرد و او را به خواب عمیقی نمی برد، ناپدری خود آمفیتریون را نیز می کشت>

درهای کاخ باز می شود تا هراکلس خفته که به ستونی زنجیر شده و توسط اجساد مرده همسر و فرزندانش احاطه شده است، نمایان شود. هنگامی که از خواب بیدار می شود، آمفیتریون به او می گوید که چه کرده است و با شرمندگی، خدایان را به باد انتقاد می گیرد و عهد می کند که جان خود را بگیرد.

تزئوس، پادشاه آتن، اخیراً توسط هراکلس از هادس آزاد شد سپس وارد می شود و توضیح می دهد که از سرنگونی کرئون توسط لیکوس شنیده است و با ارتش آتن برای سرنگونی لیکوس آمده است. وقتی هراکلس کارهایی را که انجام داده می شنود، عمیقاً شوکه می شود اما فهمیده است و با وجود اعتراضات هراکلس مبنی بر اینکه او شایسته نیست و باید به بدبختی و شرم خود رها شود، دوستی مجدد خود را پیشنهاد می کند. تسئوس استدلال می‌کند که خدایان مرتباً مرتکب اعمال شیطانی می‌شوند، مانند ازدواج‌های حرام، و هرگز مورد سرزنش قرار نمی‌گیرند، پس چرا هراکلس نباید همین کار را انجام دهد. هراکلس این استدلال را انکار می کند و استدلال می کند که چنین داستان هایی صرفا اختراعات شاعران است، امادر نهایت متقاعد می شود که خودکشی بزدلانه است و تصمیم می گیرد که با تسئوس به آتن برود. او را از ماندن در تبس یا حتی شرکت در تشییع جنازه همسر و فرزندانش منع می کند) و نمایش با رفتن هراکلس به همراه دوستش تزئوس، مردی شرمسار و شکسته به آتن پایان می یابد.

همچنین ببینید: تئوکلیمنوس در ادیسه: مهمان ناخوانده

تجزیه و تحلیل

بازگشت به بالای صفحه

همانند چندین نمایشنامه اوریپید ، "هراکلس" به دو بخش تقسیم می شود، قسمت اول که در آن هراکلس با کشتن لیکوس به اوج پیروزی می رسد، و دومی که در آن دیوانگی او را به اعماق ناامیدی می کشاند. هیچ ارتباط واقعی بین این دو بخش وجود ندارد و نمایشنامه اغلب به دلیل عدم اتحاد مورد انتقاد قرار می گیرد (ارسطو در "شاعر" خود استدلال می کند که وقایع در یک درام باید به دلیل یکدیگر اتفاق بیفتند، با یک ارتباط ضروری یا حداقل محتمل و نه فقط در یک سکانس بی معنی).

بعضی در دفاع از نمایشنامه استدلال کرده اند که خصومت هرا با هراکلس معروف بوده و ارتباط و علیت کافی را فراهم می کند. که جنون هراکلس به هر حال از شخصیت ذاتاً ناپایدار او ناشی می شود. برخی دیگر استدلال کرده اند که هیجان و تأثیر دراماتیک وقایع، ساختار طرح ناقص را جبران می کند.

برخی از مفسرانادعا می شود که ورود غیرمنتظره تسئوس حتی سومین بخش نامرتبط با نمایشنامه است، هرچند که در اوایل نمایشنامه آماده شده بود و در نتیجه تا حدودی توضیح داده شد. اوریپید به وضوح کمی مراقب طرح داستان بود و تمایلی به استفاده از تزئوس صرفاً به عنوان "دئوس سابق ماشین" نداشت. نیاز به «مخنه» (نوعی ابزار جرثقیل) برای نشان دادن زنبق و لیسا در بالای کاخ، و «سکوی چرخدار بیرون زده از درب مرکزی ساختمان صحنه» برای آشکار کردن کشتار درون. .

مهمترین موضوعات نمایشنامه شجاعت و نجابت و همچنین غیر قابل درک بودن اعمال خدایان است. مگارا (در نیمه اول بازی) و هراکلس (در نیمه دوم) قربانیان بی گناه نیروهای قدرتمند و مقتدری هستند که نمی توانند آنها را شکست دهند. مضمون اخلاقی اهمیت و تسلی دوستی (همانطور که تسئوس مثال زد) و اوریپید وطن پرستی آتنی نیز مانند بسیاری از نمایشنامه های دیگر او به طور برجسته ای نمایش داده شده است.

همچنین ببینید: نپتون در مقابل پوزیدون: کاوش شباهت ها و تفاوت ها

این نمایش شاید برای زمان خود غیرعادی است زیرا قهرمان از هیچ خطای قابل مشاهده («هامارتیا») رنج نمی برد که باعث عذاب او می شود، عنصری اساسی در بیشتر تراژدی های یونانی. سقوط هراکلس به خاطر هیچ تقصیری از خود او نیست، بلکه به دلیل حسادت هرا نسبت به رابطه زئوس با مادر هراکلس است. این مجازات یک مرد بی گناهبر خلاف نمایشنامه های سوفوکل (که در آن خدایان نیروهای نظم کیهانی را نشان می دهند که جهان را به یکدیگر متصل می کنند. یک سیستم علت و معلولی، حتی اگر کارکرد آن اغلب فراتر از درک فانی باشد)، اوریپید چنین ایمانی به مشیت الهی نداشت و شواهد بیشتری از حکومت تصادف و هرج و مرج دید تا نظم و عدالت او آشکارا قصد داشت که مخاطبانش از اقدام غیرمنطقی و ناعادلانه هرا علیه هراکلس بی گناه متحیر و خشمگین شوند و اعمال چنین موجودات الهی را زیر سوال ببرند (و در نتیجه اعتقادات مذهبی خودشان را زیر سوال ببرند). همانطور که هراکلس در نقطه‌ای از نمایشنامه می‌پرسد: «چه کسی می‌تواند برای چنین الهه‌ای دعا کند؟»[1] به همان اندازه دلسوزتر و تحسین برانگیزتر است که عاشق بی وقفه درام سوفوکل "Trachiniae" . در این نمایشنامه، هراکلس نیز با کمک تسئوس می آموزد که نفرین وحشتناک خود را بپذیرد و در برابر هجوم بهشت، در مقایسه با هراکلس سوفوکل که نمی تواند بار درد خود را تحمل کند و در مرگ به دنبال فرار است، نجیب تر ایستاده است.

منابع

بازگشت به بالای صفحه

  • ترجمه انگلیسی توسط E. P. Coleridge (اینترنتآرشیو کلاسیک): //classics.mit.edu/Euripides/heracles.html
  • نسخه یونانی با ترجمه کلمه به کلمه (Perseus Project): //www.perseus.tufts.edu/hopper/text .jsp?doc=Perseus:text:1999.01.0101

John Campbell

جان کمپبل یک نویسنده و علاقه مندان به ادبیات ماهر است که به خاطر قدردانی عمیق و دانش گسترده اش از ادبیات کلاسیک معروف است. جان با اشتیاق به کلام مکتوب و شیفتگی خاصی به آثار یونان و روم باستان، سالها را به مطالعه و کاوش در تراژدی کلاسیک، شعر غزل، کمدی جدید، طنز، و شعر حماسی اختصاص داده است.با فارغ التحصیلی ممتاز در رشته ادبیات انگلیسی از یک دانشگاه معتبر، پیشینه دانشگاهی جان او را برای تحلیل انتقادی و تفسیر این خلاقیت های ادبی جاودانه فراهم می کند. توانایی او در کنکاش در ظرایف شعرهای ارسطو، عبارات غنایی سافو، شوخ طبعی آریستوفان، تفکرات طنز آمیز یوونال، و روایت های گسترده هومر و ویرژیل واقعا استثنایی است.وبلاگ جان به عنوان یک پلت فرم مهم برای او عمل می کند تا بینش ها، مشاهدات و تفسیرهای خود را از این شاهکارهای کلاسیک به اشتراک بگذارد. او از طریق تجزیه و تحلیل دقیق خود از مضامین، شخصیت ها، نمادها و زمینه تاریخی، آثار غول های ادبی باستانی را زنده می کند و آنها را برای خوانندگان با هر زمینه و علاقه قابل دسترس می کند.سبک نوشتاری جذاب او هم ذهن و هم قلب خوانندگانش را درگیر می کند و آنها را به دنیای جادویی ادبیات کلاسیک می کشاند. با هر پست وبلاگ، جان به طرز ماهرانه ای درک علمی خود را با یک نکته عمیق به هم می پیونددارتباط شخصی با این متون، آنها را قابل ربط و مرتبط با دنیای معاصر می کند.جان که به عنوان یک مرجع در زمینه خود شناخته می شود، مقالات و مقالاتی را با چندین مجله و نشریه ادبی معتبر ارائه کرده است. تخصص او در ادبیات کلاسیک نیز او را به سخنران مورد علاقه در کنفرانس های دانشگاهی و رویدادهای ادبی مختلف تبدیل کرده است.جان کمپبل از طریق نثر شیوا و شور و شوق پرشور خود مصمم است زیبایی جاودانه و اهمیت عمیق ادبیات کلاسیک را احیا کند و جشن بگیرد. چه شما یک محقق متعهد باشید یا صرفاً یک خواننده کنجکاو باشید که به دنبال کشف دنیای ادیپ، اشعار عاشقانه سافو، نمایشنامه های شوخ طبع مناندر یا داستان های قهرمانانه آشیل هستید، وبلاگ جان وعده می دهد که منبع ارزشمندی باشد که آموزش، الهام بخشیدن و شعله ور شدن خواهد داشت. عشق مادام العمر به کلاسیک ها